۱۴ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۳:۴۴
تعداد بازدید: ۱۵۴۹۵۰
«شما حق ناتوانان را ضایع کرده اید و آنچه حق خود می پنداشتید مطالبه نمودید! نه مالی در این راه خرج کرده اید، نه جانتان را در راه خلق بخشیده اید، نه با عشیره خویش بر سر امر خدا ستیز کرده اید؛ اما امید به بهشت خدا و همسایگی پیامبرانش را دارید و از عذاب رستاخیز امان می خواهید!»
کد خبر: ۱۹۵۸۶

تأکید حضرت بر حقانیت و ولایت امام علی (ع) / «حق را ضایع کرده اید و امید به بهشت خدا دارید»

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خطوط، رویداد غمبار کربلا، رویدادى تاریخ ساز است که اشعه هاى تابناک آن فراتر از زمان و مکان، مرزها را در نوردیده و رنگ جاودانگى به خود گرفته است. در این میان سخنان امام حسین(ع) از زمانی که در مدینه حضور داشتند تا لحظه شهادت در کربلا برای دیروز، امروز و آیندگان سراسر درس و آموزه بوده و هست.

از این رو ضمن تسلیت ایام سوگواری سالار شهیدان، سخنان امام حسین(ع) از مدینه تا لحظه شهادت ایشان در کربلا را براساس اسناد معتبر به صورت روزانه بازگو می کند.

در بخش چهارم به سخنان امام حسین(ع) در جمع گروهی از مردم در مکه اشاره می شود:

سُلیم بن قیس هلالی آورده است که امام حسین(ع) در سال 58 هجری یعنی یک یا دو سال پیش از مرگ معاویه، همراه دو پسر عمویش عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر به حج رفت.

زمانی که در منی بود، زنان و مردان هاشمی موالی و شیعه ای که به حج آمده بود و همچنین هر کس از اهل بیت و یارانش را که شناخت، جمع کرد و نمایندگانی نیز روانه ساخت و فرمود: «هیچ صحابی نیکوکار و متدینی را که به حج آمده از قلم میندازید، همه را نزد من بخوانید.» حدود دویست نفر از اصحاب و بیش از 700 مرد از تابعین و غیره در زیر سایه بانی که حضرت تدارک دیده بود، جمع شدند. آنگاه امام از جای برخاست و پس از حمد و ثنای پروردگار متعال فرمود: «به درستی همه دیدید و دانستید و شاهد بودید آنچه این طاغوت(معاویه) بر سر ما و شیعیان ما آورده است! حال از شما سوال هایی می کنم، اگر سخنانم راست بود، تصدیق کنید و اگر دروغ بود، تکذیب نمایید!

شما را به حقی که خدا و رسولش بر گردن شما دارند و حق خویشاوندی من با پیامبرتان قسم می دهم در جایگاه من بیندیشید و در سخنانم تأمل کنید، آنگاه از میان قبایل خود، یاران مورد اعتماد را که بدانها اطمینان کامل دارید حق ما را بر ایشان بیان کنید؛ چرا که بیم آن دارم این مطلب کهنه گردد و حق نابود شود و از بین برود و خداوند نور خویش را به کمال برساند هر چند کافران آن را ناخوش دارند.»

سپس فرمود: آیا می دانید که رسول خدا(ص) علی را بر جعفر و حمزه مقدم داشت، آنگاه که به فاطمه فرمود: «تو را به همسری نیکوترین فرد از اهل بیتم در آوردم؛ کسی که در اسلام آوردن پیشی گرفته، بردبارتر و عالم ترین آنان است»؟ گفتند: «خداوند گواه است که می دانیم.»

فرمود: «آیا می دانید که رسول خدا(ص) فرمود: من سرور فرزندان آدم هستم و برادرم سرور عرب است و فاطمه سرور زنان اهل بهشت است و دو فرزندم حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند»؟ گفتند: «خدا گواه است که می دانیم.»

فرمود: «آیا می دانید که علی هر روز با رسول خدا(ص) خلوتی داشت و هر شب در محضر ایشان حضور می یافت و چنانچه سوال می کرد، رسول خدا(ص) پاسخ می داد و اگر سکوت می کرد، خود ایشان سخن گفتن را آغاز می نمود؟» گفتند: «خدا گواه است که می دانیم.»

فرمود: «آیا می دانید که رسول خدا(ص) در قضاوتی بین علی و زید و جعفر، به علی فرمود: یا علی، تو از منی و من از توام و تو پس از من، ولی همه مومنان خواهی بود؟» گفتند: «خدا گواه است که می دانیم.»

فرمود: آیا می دانید که رسول خدا(ص) در هیچ تنگنایی قرار نگرفت مگر آنکه علی را خواسته باشد به خاطر اطمینانی که به وی داشت و اینکه ایشان هیچ گاه او را به نام صدا نکرده و همواره می گفت: «ای برادرم» یا «برادرم را بخوانید»؟ گفتند: «خدا گواه است که می دانیم.»

فرمود: «شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید که ایشان در جنگ خیبر، پرچم را به وی داد و فرمود: همانا پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش او را دوست دارند، او نیز خدا و رسولش را دوست دارد، حمله کننده ای که فرار نمی کند و خدا فتح و پیروزی را به دست وی قرار خواهد داد»؟ گفتند: «خدا گواه است که می دانیم.»

فرمود: «شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید که رسول خدا(ص) زمین مسجد و خانه هایش را خرید و سپس (به تدریج) در آن ده منزل ساخت، نُه تای آنها برای خویش و یکی از آنها را که منزل میانی بود، برای پدرم قرار داد؛ آنگاه در خطابه ای فرمود: «خداوند موسی را دستور داد تا مسجدی پاکیزه بسازد و کسی غیر از خود، مرا امر کرد تا مسجدی پاکیزه بسازم و کسی غیر از خود، برادرم و دو فرزندش در آن ساکن نشوند»، آنگاه تمام درهای منتهی به مسجد را بست مگر درِ خانه او را. آنگاه بسیاری در این باره لب به اعتراض گشودند، فرمود: «من نبودم که درِ خانه های شما را بستم و درِ خانه وی را باز گذاشتم، این خداوند بود که مرا دستور داد درهای خانه های شما را ببندم و درِ خانه وی را باز بگذارم.»

سپس نهی فرمود از اینکه جز او کسی در مسجد بخوابد و… عمربن خطاب اصرار کرد تا روزنه ای کوچک (به اندازه دو چشم خویش) از خانه خود به مسجد داشته باشد، اما حضرت اجازه نداد؟ گفتند: «خدا گواه است که می دانیم.»

فرمود: «شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید که رسول خدا(ص) زمانی که به جنگ تبوک می رفت، به علی فرمود: جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه هارون است نسبت به موسی، و تو پس از من، ولی همه مومنان هستی»؟ گفتند: «خدا گواه است که می دانیم.»

فرمود: «شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید که رسول خدا(ص) در روز غدیر خم او را منصوب کرد و همه را به ولایت او فرا خواند و فرمود: حاضران به غایبان اطلاع دهند»؟ گفتند: «خدا گواه است که می دانیم.»

فرمود: «شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید که رسول خدا(ص) وقتی مسیحیان نجران را به مباهله دعوت نمود، تنها علی و همسر و دو فرزندش را با خود برد؟» گفتند: «خدا گواه است که می دانیم.»

فرمود: «آیا می دانید که رسول خدا(ص) در آخرین خطبه خویش فرمود: ای مردم، من دو وزنه گرانسنگ در میان شما به جا می گذارم، کتاب خدا و اهل بیتم، پس هرگاه به آن دو چنگ زنید، گمراه نشوید؟» گفتند: «خدا گواه است که می دانیم.»

فرمود: «آیا می دانید که رسول خدا(ص) به علی دستور داد تا ایشان را غسل دهد و به او خبر داد که جبرئیل به یاری اش خواهد آمد؟» گفتند: «خدا گواه است که می دانیم.»

پس حضرت هر آنچه از قرآن را که درباره علی بن ابی طالب(ع) و خاندانش نازل شده بود و نیز هر آنچه در این مورد بر زبان پیامبر خدا(ص) آمده بود، همه را یادآوری کرد و از آنان تصدیق خواست، و هر بار صحابیان گفتند: «خدا گواه است که آن را شنیده ایم» و تابعیان نیز گفتند: «خدا گواه است که شخصی مورد اعتماد آن را برایمان نقل کرده است.»

آنگاه حضرت فرمود: «آیا شنیده اید رسول خدا(ص) فرمود: هر کس که پندارد مرا دوست دارد، اما علی را دشمن داشته باشد، دروغ گفته است. کسی که دوستدار علی نباشد، مرا نیز دوست ندارد.» در مجلس شخصی پرسید: چگونه یا رسول الله؟ فرمود: «زیرا علی از من است و من از اویم. هر کس او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس مرا دوست بدارد، خداوند را دوست داشته است و هر کس او را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته و هر کس مرا دشمن و مبغوض دارد، خداوند را مبغوض داشته است»؟ گفتند: «خدا گواه است که این را شنیده ایم.»

آنچه نقل شد، از کتاب سلیم بن قیس هلالی بود؛ اما حسن بن علی حرّانی در تحف العقول، خطبه ای از حضرت آورده است که با آنچه گذشت، مناسبت دارد و ممکن است در واقع بخش آغازین یا پایانی همین سخنان بوده باشد.

وی چنین آورده است:

ای مردم، عبرت گیرید از آنچه خداوند، در سرزنش احبار، به اولیای خویش پند داده که «چرا خداپرستان و دانشمندان آنها را از گفتن گناه نهی نمی کنند. و نیز فرمود: از میان بنی اسرائیل آنان که کفر ورزیدند، بر زبان داوود و عیسی بن مریم لعنت شدند، به خاطر نافرمانی و طغیانگری خود، آنها افرادی بودند که از کردار بدشان دست بردار نبودند و چه زشت بود آنچه انجام می دادند!

خداوند تنها بدین جهت آنان را سرزنش کرده است که فساد انگیزی و گناهکاری ستمکاران را می دیدند؛ اما به خاطر سود و منفعتی که به واسطه آن ستمکاران نصیبشان می شد و یا به خاطر ترس از اموری که از آن برحذر بودند، ستمکاران را نهی نمی کردند و باز نمی داشتند، در حالی که خداوند می فرماید: از مردم مهراسید و از من بترسید. و نیز فرموده است: مردان و زنان با ایمان پشتیبان یکدیگرند، امر به معروف و نهی از منکر می کنند.

خداوند با امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک فریضه، دستور خود را آغاز نموده است؛ چرا که می داند اگر این فریضه درست ادا شود و پابرجا باشد، دیگر فریضه های سخت و آسان خود به خود درست خواهد شد؛ زیرا امر به معروف و نهی از منکر دعوت به سوی اسلام است و دور ساختن ستم ها و رویارویی با ستمگران و تقسیم عادلانه فی ء و غنایم و گرفتن زکات و مصرف آن در جایی که نیاز است.

حال ای جماعت توانمند شما را به علم و دانش می شناسند، همواره نام تان را به نیکی می برند، نامداریت به خوبی و خیرخواهی و به لطف خدا در دل مردم عظمت یافته اید، شریف به شما احترام می گذارد و ناتوان شما را گرامی می دارد و آنکه هم ردیف شماست و حق نعمتی از شما بر گردنش نیست، شما را بر خود برتر می نشاند. شما واسطه دستیابی نیازمندان به نیازشان هستید، آنگاه که از نیاز خود محروم باشند. شما به هیبت فرمانروایان و بزرگواری بزرگان، گام بر می دارید. آیا همه اینها بدین خاطر نیست که مردم به شما امید بسته اند تا به حق خدا قیام کنید، هر چند شما با سبک شمردن حق امامان، در بزرگترین و بیشترین حق خدا کوتاهی نموده اید!

شما حق ناتوانان را ضایع کرده اید و آنچه حق خود می پنداشتید مطالبه نمودید! نه مالی در این راه خرج کرده اید، نه جانتان را در راه خلق بخشیده اید، نه با عشیره خویش بر سر امر خدا ستیز کرده اید؛ اما امید به بهشت خدا و همسایگی پیامبرانش را دارید و از عذاب رستاخیز امان می خواهید!

ای کسانی که چنین آرزوهایی در سر می پرورانید، بیم دارم که عذابی از عذاب های خدا بر شما فرو آید؛ چرا که در سایه بزرگی خداوند به چنین جایگاهی رسیده اید که بر دیگران برتری بیابید، در حالی که خدا شناسان واقعی گرامی داشته نمی شوند؛ اما شما به نام خدا نزد مردم محترمید!

شما که شکستن پیمان های پدرانتان را بر نمی تابید، پیمان های خدا را گسسته می بینید و هراسان نمی شوید. اینک عهد و پیمان رسول خدا(ص) خوار شمرده می شود؛ نابینایان، گنگان و زمین گیرشدگان در همه شهرهای بدون حمایت و کمک مانده اند؛ اما آنها را مورد لطف و رحمت قرار نمی دهید. نه از موقعیت خود برای یاری رساندن به آنها استفاده می کنید، نه به دیگرانی که قصد کمک دارند، یاری می دهید و با چاپلوسی و سازش با ستمگران، امنیت خود را می جویید.

تمام این امور مسایلی است که خداوند امر فرمود تا از آن دست بردارید و دیگران را نیز از آن بازدارید، در حالی که شما غافل از این امر به سر می برید. بیشترین گرفتاری شامل حال شماست که نتوانستید جایگاه واقعی عالمان را حفظ کنید، اگر نیک بیاندیشید چرا که راهکار و اجرای احکام باید به دست عالمان خداشناس باشد، همان ها که در حلال و حرام امین خداوند هستند.

پس از این منزلت از شما گرفته شد و تنها علتش متفرق شدن شما از حق و اختلافات درباره راه و روش پیامبر است، با وجود ادله روشن. اما چنانچه بر آزار شکیبا بودید و به خاطر خدا سختی ها را تحمل می کردید اموری که خداوند برایتان مقرر داشته بود به شما باز می گشت و از جانب شما در دسترس دیگران قرار می گرفت و برای داوری به شما رجوع می شد؛ اما شما جایگاه خود را در اختیار ستمگران قرار دادید، امور خدا را به دست آنان سپردید در حالی که آنها شبهات عمل کنند و به دنبال هوای نفس خویش هستند. آنچه موجب دست یافتن آنها به این مقام شد، گریزتان از مرگ و شیفتگی تان به این دنیاست؛ دنیایی که سرانجام از شما جدا خواهد شد.

پس ناتوان را در چنگال این ستمگران گرفتار ساختید تا یکی برده ای ستمدیده باشد و دیگری بیچاره ای سرگرم تأمین آب و نان، در حالی که فرمانروایان با خودسری مملکت را دست خوش حوادث ناخوشایند ساختند. و با هوس بازی، ننگ و رسوایی را از آن خود کردند، این رفتار ناشی از پیروی آنها از تبهکاران و گستاخی بر خداوند مقتدر است. در هر شهری، سخنوری فریاد زن بر منبر دارند؛ زمین در زیر پایشان هموار و فراخ و دستشان بر انجام هر کاری باز است و مردم برده وار زیر فرمان آنها هستند و نمی توانند در برابر زورگویی و کینه توزی که بر ناتوانان سخت می تازد و فرمانروایی که به خدا و رستاخیز اعتقادی ندارد، از خود دفاع کنند!

شگفتا و چرا در شگفت نباشم که زمین در دست مردی دغل باز و ستمکار است، مالیات بگیری که بر اهل ایمان شفقت و ترحمی ندارند! پس خدا در این اختلافی که ما داریم، با حکم قاطع خویش داوری کرده و در این مشاجره قضاوت خواهد کرد.

خدایا، تو خود می دانی آنچه از ما سر زده است نه رقابتی است برای سلطنت و نه کوششی است برای افزودن بر کالای بی ارزش این دنیا بلکه بدین خاطر است که نشانه های دین تو را بازگردانیم، اصلاح را در بلاد اسلامی آشکار سازیم، تا بندگان ستمدیده ات در امان باشند و واجبات و آداب و احکام تو عملی گردد. پس چنانچه انصاف را در حق ما رعایت نکنید و ما را یاری ننمایید، سمتگران توان می یابند، و در خاموشی نور پیامبران می کوشند و خدا ما را بس است، بر او تکیه کنیم و به سوی او باز گردیم و فرجام به سوی اوست. (1 و 2)

این نقل به شکلی مرسل تنها در « تحف العقول» آمده است. این کلام با سخنان امام حسین(ع) تناسب دارد و چنین سخنرانی تنها با چنان جمعیت انبوهی (که سلیم بن قیس هلالی در نقل پیشین درباره موسوم حج بیان کرده) متناسب است. البته نه در این دو منبع و نه در منابع دیگر، هیچ واکنشی از معاویه، والی او در مکه یا مدینه و یا از امیرالحاج درباره این سخنان حضرت نقل نشده است و بسیار بعید به نظر می رسد که این دو نقل درباره دو سخنرانی جداگانه در دو زمان مختلف باشد. ناگفته پیداست که می توان از روایت دوم درباره اثبات ولایت عالمان فقیه نیز استفاده نمود./ شفقنا

ارسال نظر
آخرین اخبار