نوشتاری از: لیلا صالح آبادی، مشاورخانواده
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خطوط، طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی عبور فرد از مرز ۶۰ سالگی به معنای پیوستن وی به جرگه سالمندی است و بر این اساس ، سالمندی بخشی از روند طبیعی زندگی انسان محسوب میگردد که مشخصات و نیازهای خاص جسمی و روحی و مراقبتهای ویژهای دارد.زمانی که این بخش از زندگی انسان در سطحی وسیع شامل گروه قابل توجهی از افراد جامعه میشود و به یک پدیده اجتماعی بدل میگردد به توجه، شناخت، برنامه ریزی و مدیریت در سطح کلان اجتماعی در جامعه نیاز است.
جامعه امروز جوان ایران طی ۲ دهه آینده خواه ناخواه با پدیده سالمندی در گسترهای وسیع مواجه میشود بنابراین برای رویارویی توام با آمادگی کامل با این پدیده ضرورت دارد با شناخت کافی و کامل از آن نسبت به برنامهریزی برای استفاده از این فرصت و نیز حرکت به سمت جامعه ای دارای سالمندان سالم تلاش کند.
برنامهریزی هدفمندی که در قالب آن فعالیتهای بدنی، تغذیه، تفریح، دانش افزایی، برنامه سلامتی و بهداشتی برای هر فرد حداقل از دوره ۴۰ سالگی آغاز شود تا در سن ۶۰ سالگی با فردی سالم و هوشیار از نظر ذهنی مواجه باشیم.در چنین شرایطی است که فرد سالمند گرچه بازنشسته تلقی می شود اما همچنان توان ادامه زندگی اجتماعی موثر و مفید را دارد و ۶۰ سالگی را زمانی برای به کارگیری تجربیات و دانش خود برای کمک به جامعه و نسل جوان میبیند.
بازنشستگی از دوره های زندگی است که ممکن است به ویژه برای مردان آسیب های جدی مانند افسردگی، پرخاشگری و ناامیدی در پی کاهش روابط اجتماعی و خانوادگی و کاهش توان جسمی به دنبال داشته باشد؛ این مسائل در نتیجه برداشت نادرست از سالمندی نمایان می شود در صورتی که سالمندی نیز مانند سایر دوره های زندگی ویژگی های خود را دارد.
نظریه ی اریکسون در مرحله پایانی رشد،از دوران سالمندی بعنوان رشدیافتگی در برابر ناامیدی یاد میکند، این افراد در گذشته از جایگاه اجتماعی و خانوادگی برخوردار بودهاند و در حال حاضر رابطه با فرزندان و اطرافیان سبب میشود به جای حس ناامیدی، حس کمال داشته باشند.
متأسفانه زمانی که سالمند از سوی خانواده وفرزندان طرد شود از تنهایی رنچ می بردکه این نتیجه ی شکاف نسلی است که باعث می شود این سرمایه عظیم از دست رفته وآنچه که بعنوان الگوی مناسب می تواند برای شکل گیری باورهای یک جامعه و ریشههای هویتی و اصالتی نقش ایفا کند به دست فراموشی سپرده میشود درنتیجه با دنیای جدیدی روبهرو میشویم که پراز آسایش ، اما خالی از آرامش است، در واقع سالمندان نمادی از آرامش در زندگی هستند که متأسفانه هر روز بیشتر از آنها فاصله گرفته میشود.
در کشور ما فرهنگ احترام به سالمندان از دیرباز مورد توجه بوده است اما متأسفانه در سالهای اخیر به جهت تغییر سبک زندگی ، تا حدودی رنگ باخته است، رفتارهایی که حاکی از بیاحترامی باشد احساسات ناخوشایند دوران سالمندی را افزایش میدهد فرد سالخورده احساسات متعدد و ناگواری را تجربه میکند، حس ناامیدی، افسردگی، نداشتن امید به زندگی و مشکلات ناشی از بیماری رنج سالمندان را دو چندان میکند، این احساسات به نسل پیش سالمندی هم منتقل میشود و نگرانی از فرارسیدن دوران سالخوردگی را برای این نسل ایجاد میکند.
مطالعات نشان داده است بیش از ۸۰ درصد سالمندان به یک یا چند اختلال یا بیماری مزمن مبتلا میشوند و به دنبال آن، مشکلات مختلف جسمی، روحی، روانی و اجتماعی برای این گروه آسیبپذیر ایجاد میشود و این تمام مشکل نیست چرا که علاوه بر مبتلا بودن به بیماریهای مزمن مختلف، این افراد بسیاری از بحرانهای دیگر را نیز تجربه میکنند که از آن جمله میتوان به از دست دادن همسر، فرزند، دوستان، تنها شدن در خانواده، بازنشستگی، کاهش تواناییهای عملکرد، تغییرات ظاهری، کاهش درآمد و امنیت اجتماعی و نگرش منفی جامعه اشاره کرد که همه اینها کیفیت زندگی سالمندان را تحت تأثیر قرار میدهد.
دوران سالمندی دوران تثبیت خلقیات است، پس تغییر رفتار و اخلاق فردی در این دوران تقریباً بعید است، راهکاری که در این زمان فرزندان و مراقبان باید انجام دهند این است که از تنش دوری کنند و اصرار به ثابت کردن موضوعی نداشته باشند. بسیاری از سالمندان در دوران کهولت بهانهگیر و زودرنج میشوند و حساسیت بیشتری نسبت به مسائل پیرامون خود نشان میدهند بنابراین اطرافیان فشار روانی بیشتری را تجربه میکنند زیرا هر روز تحلیل رفتن فرد سالمند را شاهد هستند.
مهارتهایی مانند: صبر و همدلی، درخواست کردن به جای دستور دادن و دید بالا به پایین نداشتن نسبت به سالمند سبب میشود نگرانیها کمرنگ شود و فرد سالخورده به آرامش برسد. سالمندان ترحم نمیخواهند و تنها احترام را طلب میکنند بنابراین آموزش و مهارتهای لازم برای برخورد با سالمندان تنها برای افراد خانواده نیست بلکه تمام آحاد مردم باید آموزش ببینند، تا مشکلات کمتر شود.