به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خطوط ؛ در بیست و نهمین سال شهادت سیدمرتضی آوینی، نظریهپرداز فرهنگی و فیلمساز و مستندساز و به تعریفی بهتر مهمترین چهره فرهنگی نظام جمهوری اسلامی مرور صحبتهایش درباره مسایل و موضوعات گوناگون میتواند جذاب باشد.
ممنوعیتها و محدودیتها- به خصوص در پرونده ویدئو و ماهواره
شهید آوینی در کتاب «رستاخیز جان» بعد از اشاره به این که «انسان را نمیتوان با تازیانه به راهِ حق کشید؛ خانههایتان را در دامنهٔ کوهِ آتشفشان بنا کنید!» نوشته: «تردیدی نیست که ما نمیتوانستیم از ورودِ ویدئو به کشورمان جلوگیری کنیم، چنانکه نتوانستهایم مانعِ ورودِ هیچیک از محصولاتِ تکنولوژیِ غرب بشویم؛ و راستش من تردید دارم که اگر هم میتوانستیم، آیا چنین عملی درست میبود یا نه. این امر، یک ضرورتِ تاریخیاست و زندگی در این عصر، چنین موجبیتی را بههمراه دارد که ما نهتنها ویدئو، بلکه بهزودیِ زود ماهواره را نیز بپذیریم و چه باک؟! کسی میترسد که ضعیفتر است و ما که پا در میدانِ مبارزه با غرب نهادهایم باید خودمان را برای چنین روزی نیز آماده کنیم. ما باید از دشمن تصوری درست و مطابق با واقعِ امر داشته باشیم، اگر نه، شکست خواهیم خورد. کسی که خود را برای رو در رویی با پلنگ آماده کرده باشد، از گربه نخواهد هراسید؛ کسی از گربه میترسد که دشمن را موشی حقیر انگاشته باشد».
آوینی در جایی دیگر از همان کتاب مینویسد: «قاچاق نوار خواه ناخواه روی خواهد داد. نوار ویدئو شیءِ کوچکیاست و هیچ سیستمِ نظارتی نمیتوان یافت که سوراخی حتی به اندازهٔ یک نوار نداشته باشد و از این گذشته، تأثیراتِ فرهنگیِ اِعمالِ چنین سیستمی که لاجرم همراه با ارعاب و تهدید و خشونت خواهد بود از همه چیز بدتر است. در جهانی که معیارِ آزادی را اعلامیهٔ حقوقِ بشر تعیین میکند، اِعمال زور و شیوههای پلیسی جز حریص کردنِ بسیاری از کسانی که هنوز برای فرار به غرب تصمیم نگرفتهاند فایدهٔ دیگری نخواهد داشت. انسان را نمیتوان با تازیانه به راهِ حق کشید؛ راهِ حق راهیاست که اگر با اختیار انتخاب نشود بیفایده است. اگر ما خود را در برابرِ ویدئو - یا هر پدیدارِ دیگری - مواجه با بنبست بیابیم، این ما هستیم که مقصریم نه ویدئو و نه غرب. اگر ما در مواجهه با غرب طوری عمل کنیم که به بنبست برسیم، در هر حال این ما هستیم که باختهایم و گناهِ این شکست نیز بر عهدهٔ خود ماست».
دین، ملیگرایی و شاهنامه
مرتضی آوینی که خودش را در کتاب «آینه جادو، جلد سوم» یک آدم «به شدّت وطندوست» خوانده- که «سرم را برای ایران میدهم»؛ در این کتاب درباره موضوعاتی چون شاهنامه فردوسی، و در کل، درباره بحث ملیگرایی و دین مینویسد: «شاهنامه نه تنها منافاتی با دین ندارد بلکه حکمت معنویست و چه بسا از این لحاظ کمنظیر است. ریشه حکمت معنوی شاهنامه، همان تفکر عرفانی ماست؛ یعنی در تفکری که من خود را به آن منتسب میدانم، اسلام نسبتی با ملیت دارد. این چیزی که میگویم ناسیونالیسم نیست، حقیقت ملیت است، وگرنه ملیگرایی به مفهوم ناسیونالیسم با اسلام جمع نمیشود. اصطلاح ″ملیگرایی″ که معادل ″ناسیونالیسم″ است خودش یک شریعت است و با هیچ دین دیگری جمع نمیشود».
آوینی در جایی دیگر با اشاره که «معتقد به تعارض ملیت با دین نیستم» میگوید: «تقربی که ما به دین پیدا کردهایم، به هویت ملی ما وابسته است و اگر این هویت ایرانی و ملی نبود، این نوع تقرب به دین پیدا نمیشد. نسبتی که ما ایرانیها با دین اسلام برقرار کردیم، بهتر از نسبتی بود که اعراب برقرار کردند».
و جایی دیگر: «دین را باید مجرد از فرهنگهای محلی بررسی کرد. دین معرفتیست نسبت به عالم آفرینش، و این هیچ منافاتی با فرهنگ قومی و ملی ندارد؛ مشروط بر آن که فرهنگ ملی گرفتار بتپرستی نشده باشد. یکی از دلایل اصلی رشد و گسترش اسلام در ایران، قومیت ایرانیست. سابقه میترائیسم در ایران به این امر کمک کرده، چرا که مقارنههایی بین میترائیسم و تفکر شیعی وجود دارد. این تفکر در ما ریشهدار است. دین در واقع پایگاه شکوفایی هویت ملیست. با کسی بحث میکردم که میگفت شما باید زبان خودتان را رها کنید و به زبان عربی حرف بزنید و زبانتان عربی بشود. من به شدت بحث و مقابله کردم و گفتم هرگز! زبان ما همان زبانیست که در قرن هشتم به آن رسیدیم و این زبان فارسی که شکوفاییاش را در اسلام پیدا کرده است بسیار قشنگتر از زبان عربی فعلیست. زبان قرآن البته زبان الهیست و آسمانی، اما زبانی که ما در قرن هشتم با سعدی و حافظ به آن رسیدیم، زیباترین زبانیست که روی کره زمین موجود است. زبانیست بسیار پر قابلیت».
سینما
مهمترین و البته شاید هم مطرحترین صحبتهای سیدمرتضی آوینی درباره سینما بوده.
در این زمینه شهید آوینی در کتاب «آینه جادو، جلد اول» نوشته: «همهٔ ما از دیدن دیوانهها به شگفت میآییم. دیوانه کسیاست که به طورِ کامل در واقعیت درونیِ خویش میزید و ماوقع بیرون از خود را تماماً بر اساسِ توهمات درونیاش معنا میکند. اگر جهانِ درونی انسانها بر یکدیگر مکشوف شود، همه خواهند دید که دنیا دارالمجانینِ بزرگیاست: لَو تَکاشَفتُم، ما تَدافَنتُم [اگر باطن یکدیگر را کشف میکردید حتی حاضر به دفن یکدیگر نمیشدید. (علی بن ابیطالب)]. منتها همه ما به زندگی دیوانهوار همدیگر خو گرفتهایم و هرکس تنها قسمتهایی از وجودِ دیگری را ادراک میکند که در جهانِ درونیِ او معنا و مفهوم دارد. سینما بازآفرینیِ این واقعیت درونیاست نه واقعیت بیرونی».
جنگ
درباره جنگ هم شهید سیدمرتضی آوینی در کتاب «گنجینه آسمانی» که شامل گفتار متن مستند «روایت فتح» است، گفته: «وقتی انسان در فضای غفلتزده خانههای شهر و از دریچه تلویزیون به این صحنهها مینگرد، شاید تصور معنای آوارگی و هجرت محال باشد؛ اما جای آن هست که از خود بپرسد چرا این عزیزان، دل از شهرِ مأنوس و خانهٔ مألوف کندهاند و آواره کوهستانهای سرد کردستان عراق شدهاند. از کردهای مبارزِ عراق گذشته، هر یک از این مجاهدان راهِ خدا از شهری و روستایی دور، اما آشنا، از خانهای گرم در کوچهای مألوف دل کندهاند و پای در طریق هجرت نهادهاند و آواره این کوهستانهای سرد و ناآشنا شدهاند. اگرچه همهجا ملک حق است و هیچ جا نیست که از حضورِ پرمهر او خالی باشد، اما در ابتدای راه که انس حضور نیست. انس حضور، اجر آوارگی برای حق است. خانه، خانه الفتهای دنیاییاست، کوچه، کوچه تعلقات است و شهر، مهبِط عادات».