به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خطوط ؛ مسعود کیمیایی درباره رفاقت- که در سینمای او نقش مهمی دارد- میگوید که این رفاقت را در فیلمهای او در پشت دوربین هم میشد لمس کرد. رفاقتی چنان یکرنگ و عاشقانه در میان همکاران فیلمهای کیمیایی- که در دوران اوج این فیلمساز نتایج چنان درخشانی را به بار آورد.
او میگوید: «رفاقتهای ما با آنکه جوان بودیم، قدیمی بود. با فرامرز از بچگی دوست و هم محل بودیم، از همان دوران نوجوانی که با فیلم و سینما زندگی میکردیم. در رفتارمان، دربازیهایمان و…چیزهایی بود که از سنیما میآمد. به یادم هست که در دوره کودکی یک نیلبک خریده بودم، از این نیهای لبی که کائوچوئی بود و با علاقه با آن آهنگ میزدم، حتی این آهنگها هم از سینما آمده بود. به خاطر میآورم که یک پسری بود هفت هشت سال از من بزرگتر که این جور چیزها را از ما میگرفت و میشکست، اما من توی روی او ایستادم، من این ایستادن را از سینما یاد گرفته بودم، در آن روزگار سینما برای ما حکم آموزگار را داشت، از آ ن یاد میگرفتیم، همانطور که سینما را از خود سینما آموختیم، زندگی را هم از سینما یاد میگرفتیم. به هرحال در «بیگانه بیا» فرامرز در کنار من بود، اول قرار شد یکی از نقشهای اصلی را بازی کند، که میسر نشد و آن نقش را «فرخ ساجدی» بازی کرد. فرامرز بعد رفت آمریکا که سینما بخواند، آنجا بود تا اینکه قبل از فیلم «خاک» با او تماس گرفتم که بیا نقشی را برای تو در نظر گرفتهام و آمد»...
مسعود کیمیایی میگوید که با اسفندیار منفردزاده آهنگساز بهترین فیلمهایش هم چنین رفاقتی داشته: «با اسفند هم از دوره کودکی رفیق بودیم، اما او بعد راه دیگری رفته بود، به دنبال موسیقی؛ قبل از امدن به سینما گذرش به لالهزار هم افتاده بود، ارکستری نیز در رادیو برای خودش دست و پا کرده بود و مشغول کار خود بود. سراغ او را دریکی از ارکسترهایش گرفتم، رفتم پیش اسفند و گفتم، بیاید و برای بیگانه بیا موسیقی بسازد، قرارش را گذاشتیم و آمد.برای اولین بار بود که میز تدوین می دید، از حرکت برعکس آدمها خندهاش میگرفت؛ اما استعداد آن را داشت که در زمان کوتاهی که داشت موسیقی درستی را برای فیلم بسازد، به خصوص در آن تایمهای زمانی کوتاه صحنهها که آغاز و پایانش با توجه به حرکت برعکس فیلم واقعا کار دشوار بود».
ضلع سوم این رفاقت را نعمت حقیقی تشکیل داده بود. فیلمبردار بزرگ سینمای ایران که بعد از همکاری با مسعود کیمیایی به حد و اندازهای افسانهای رسید. مسعود کیمیایی میگوید که نعمت در آن روزگار فیلمبردار خبری تلوزیون بود که در فیلم «داش آکل» به سینما آمد- یا «آمد داخل جمع ما. با اسفند و بهروز در سینما خیلی نزدیک بودیم، اسفند را که گفتم از خیلی قبل میشناختم ، اما با بهروز در سینما آشنا و بعد با یکدیگر نزدیک شدیم. البته من در زندگی خصوصی خیلی با بهروز نزدیک نبودم، رابطه ما جوری نبود که مثلا با هم برویم گردش و از این جور چیزها».
و دیگری هم بهروز وثوقی بود که مسعود کیمیایی میگوید «چهار پنج سال ازمن بزرگتر بود، یعنی زمانی که من به سینما آمدم او توی این کار بود، اما با «قیصر» طلوع کرد و با «گوزنها» اوج گرفت. در واقع با این چند فیلم بود که استعداد واقعی خودش را نشان داد؛ نه اینکه در دیگر فیلمهایش بد بازی کرده، نه. اما این عاشقانههایی که در این فیلمها بود، چنین امکانی را برایش بوجود آورد که استعداد خودش را در اوج بروز بدهد. هنگام بازی در این فیلمها، انگار در یک مسابقه شرکت کرده بود، مسابقه با کسی یا جایی نبود، مسابقهای بود که با خودش ترتیب داده بود تا هرچه بهتر در این نقشها بازی کند. او اعتقاد زیادی به این نقشها و کارها داشت و اگر موفق شد به خاطر همین اعتقاد و عشق بود».
کیمیایی حالا در هشتاد و دو سالگی با تاکید دوباره بر این که «دلم برای کارکردن با اسفند، بهروز و نعمت تنگ شده» یاد روزهای ساخت فیلم «قیصر» میافتد- که سینمای ایران را به دو دوره قبل و بعد از خودش تقسیم کرد.
او میگوید: «ساخت «بیگانه بیا» نتوانسته بود مرا راضی کند. این فیلم حاصل دوران حضور در کانون فیلم بود، دوران ابراهیم گلستان، فرخ غفاری و هژیر داریوش. یعنی تحت تاثیر فیلمهای روشنفکری. بعد از «بیگانه بیا» دو فیلمنامه نوشتم، که یکی ماجرای یک ترومپیست بود و دیگری هم همین «قیصر» بود- که «پرویز دوایی» و «اسفندیار منفردزاده» نظرشان روی قیصر بود و اصرار داشتند این فیلم را بسازم. ما قیصر را به عنوان یک کار متفاوت آغاز کردیم. متفاوت نه به این معنا که تماشاگرپسند نباشد. فکر میکردیم اگر این یکی هم نفروشد دیگر این سینما جای ما نخواهد بود. اما بالاخره حدس میزدیم باید راههای دیگری هم برای جذب مخاطب باید وجود داشته باشد».
به گفته مسعود کیمیایی جلب و جذب سرمایه برای ساخت فیلم «قیصر» کار بسیار دشواری بوده است. او میگوید: «قیصر که شروع شد ابتدا نگاهها به آن مثل بیگانه بیا بود، خب قهرمان این فیلم هم مثل فیلم قبلی برخلاف سنت ان دوران سینمای ایران آواز نمیخواند، تازه سراسر فیلم هم لباس سیاه تنش بود و درکل هم شخصیت او یک شورشی تمامعیار به حساب میآمد و خب این نوع نگاه در سینمای آن روزگار جایی نداشت. برای همین هم برای سناریو قیصر هیچ تهیهکنندهای پیدا نشد که که پاپیش بگذارد. «بهروز وثوقی» خیلی از قصه خوشش آمده بود، دنبال این بود که این نقش را از دست ندهد، با «عباس شباویز» در مورد آن صحبت کرد، با شباویز از قبل آشنایی داشت و ماراهم برد تا با او آشنا شویم، یک جلسهای با او گذاشتیم و در نهایت توانستیم او را راضی کنیم، به این ترتیب شباویز قبول کرد که روی قیصر سرمایه بگذارد. شباویز دید فوقالعادهای داشت، او میگفت قیصر فیلم خیلی خوبی خواهد شد، نهایتش اینکه از بیگانه بیا که بهتر میشود، فکر نکنم که تهیهکننده دیگری در ان دوره پیدا میشد که زیر بار تهیه قیصر برود. اما این فیلم ساخته شد و خیلی اتفاقات را در سینمای ایران به وجود آورد»...