به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خطوط، دوباره آقای مجری و دوباره قصهعروسکها. «ایرج طهماسب»، باز هم مهمانِ خانههای ما شده. اما متفاوت با دیروز. خودش در آغاز این تاکشو تلویزیونی میگوید: «خیلی ببخشید من یه کم پیر شدم. دست خودم نیست، عذرخواهی میکنم.» کلید واژه برنامه مهمونی را باید در همین جمله یافت. به نگاه من اینجمله اعتراف مولف است به جبر به تغییر. دستخودم نیست! یعنی مولف در همان آغاز میگوید که تاکشو مهمونی، ادامه برنامه تلویزیونی صندوق پست نیست، چرا که ناگزیریم به تغییر. مخاطب این تفاوت را هم در فُرم و هم در محتوا میبیند. مدیوم متفاوت، عروسک متفاوت، ادبیات متفاوت و جامعه مخاطب متفاوت.
ایرج طهماسب؛ یک واقعیت اجتماعی را درک کرده و آن سیالبودن فرهنگ در یک جامعه است. او میداند نسل دهه هشتاد، نسل دهه شصت نیست، عقب عقب نمیرود! خودش استدلال دارد، به پرسشها پاسخ میدهد. مولف با توجه به همین ادله آگاهانه مدیوم خود را از رسانه ملی به نمایش خانگی تغییر داده.
نسل دهه هشتاد از رفاه نسبی برخوردار بوده و دوره کمیابی دهه ۶۰ را ندیده و طعمش را نچشیده. مصرفی شدن و پسامادی شدن از ویژگیهای این نسل است که در کاراکترهای مجموعه مهمانی نیز مشهود است.
طهماسب میداند، که این نسل را نمیتوان در بستری که پُر از خطقرمزها و تابوهای مردود است، نگهداشت._اگر چه به گفتهی ایرج طهماسب مالکیت تمامی شخصیتهای مجموعهی کلاه قرمزی به عهدهی صداوسیمای است و به همین سبب اجازهی استفاده از هیچ یک از آن شخصیتها را در این مجموعه نداشته_اما به نگاه نگارنده مولف سعی کرده آگاهانه با خلق عروسکهای جدید، تحول رفتاری نسل جدید را در مَنش، خصلت و بینش آشکار سازد.
«مهمونی» این پیام را با خود به همراه داشته که هر نسل عروسک خود را دارد. اگر «کلاهقرمزی» و «پسرخاله» را تابلوی نسل «دهه شصت» بدانیم. «بچه و «پشه» تابلوهایی از بچههای دهه هشتادی هستند. اگر کلاه قرمزی دیروز قشنگ حرف نمیزد، اضطراب داشت، بچه امروز حرفش را رُک و صریح میزند، مبهوت آقای مجری نمیشود، با او بحث میکند، داد میزند. کاراکتری جذاب و دوستداشتنی است که عروسکش هم با آن موهای فرفری بهدرستی روی این شخصیت نشسته. از آن سوی عروسک پشه نیز با آن شوخیهای جنسی، گویای تغییرات فرهنگی است. مولف با درایت میداند قاب این کاراکتر صدا و سیما نیست!
در مقابل تَشرهای آقای مجری هم تغییر کرده، دیگر خبری از دیالوگهای مثل «وسط حرف من نپر» نیست. یعنی مولف اقتضائات زمانی خود را به خوبی به تصویر کشیده.
او این مهم را هوشمندانه یادآور میشود که چگونه میتوان با نسلامروز روبرو شد. مولف شکاف نسلی در جامعه را به خوبی دیده است و میخواهد این شکاف را فریاد بزند. اینفریاد را مخاطب میبیند و میپسندد.