پایگاه خبری تحلیلی خطوط : روز سهشنبه کابل بار دیگر شاهد انفجارهای خونینی بود، واقعهای که از بسیاری جهات یادآور انفجارهای فاجعهبار سال گذشته مدرسه دخترانه سیدالشهدای کابل بود که در آن نزدیک به ۱۰۰ دانشآموز نوجوان دختر مظلومانه به شهادت رسیدند. در رخداد روز سهشنبه هم چندین انفجار در ورودی یک دبیرستان پسرانه، منجر به شهید و زخمی شدن دهها نوجوان دانشآموز شد و نکته تاملبرانگیز اینکه همانند واقعه مدرسه سیدالشهدا، این بار نیز شیعیان افغانستان در مرکز این تهاجم خونین قرار داشتند. هرچند جلوگیری طالبان از تهیه و ارسال گزارش توسط خبرنگاران، مانع از آن شده که اخبار دقیق و موثقی درمورد آمار شهدا و مجروحان این انفجارها و چگونگی وقوع آن منتشر شود، اما شواهد و قرائن نشان میدهد که فاجعهای در همان ابعاد و گستردگی واقعه مدرسه سیدالشهدا رخ داده است. سال گذشته جنایت مدرسه سیدالشهدا درحالی رخ داد که نفسهای دولت جمهوری در افغانستان به شماره افتاده بود و بسیاری این رخداد را نتیجه ضعف و ناتوانی شدید دولت در برقراری امنیت میدیدند و حتی برخی دیگر آن را به همکاری مجموعه دستگاه امنیتی دولت با داعش، در راستای تحریک شیعیان برای همراهی بیشتر با حکومت، ارتباط میدادند. اما انفجارهای خونین در مدرسه «عبدالرحیم شهید» در شرایطی رخ میدهد که طالبان کاملا بر کشور سلطه پیدا کرده و دیگر رقیب و دشمنی جدی برای نسبت دادن این جنایات به آنها ندارد. در عین حال طالبان مدعی موفقیت در برقراری امنیت در سراسر کشور هستند، موردی که از بابت آن بر سر مردم منت گذاشته و آن را پوششی برای دیگر ضعفهای متعدد خود قرار دادهاند. در این میان حادثه خونین مدرسه عبدالرحیم شهید میتواند سوالاتی را در مورد سرمنشأ وقوع این جنایات از یکسو و قابلیتها و تواناییهای طالبان در تضمین امنیت تمامی اقشار و بهویژه شیعیان ایجاد کند.
در این راستا تردیدی وجود ندارد که بهزودی داعش همچون گذشته مسئولیت این انفجارها را برعهده خواهد گرفت و طالبان نیز تمامی اتهامات را متوجه این گروه دانسته و خود را از هرگونه مسئولیتی مبرا خواهند دانست. باتوجه به شرایط فعلی طالبان و نیاز آنها به نشان دادن سلطهشان بر کشور و سعیشان در برقراری امنیت، دور از ذهن خواهد بود که این انفجارها را مستقیما به حاکمیت طالبان نسبت دهیم. اما از سوی دیگر باید به این مهم توجه کرد که طالبان از زمان سلطهشان بر کابل، رویکردی مبتنیبر تعلل و مدارا با گروههای تندرو در حلقههای درونی خود را در پیش گرفتهاند؛ آن هم با این هدف که با ریزش نیروها از درون مواجه نشوند. اما ظاهرا این رویکرد مداراجویانه هم برای حفظ انسجام درونی طالبان کفایت نکرده و حلقههای رهبری طالبان مجبور شدهاند در مسیر انجام برخی خواستههای این گروههای تندرو حرکت کنند که بازتاب آن را میتوان در صدور بسیاری از فرامین اخیر طالبان مشاهده کرد. علاوهبر این بسته ماندن ساختار حاکمیت و عدمپذیرش دیگر جناحهای سیاسی، قومیتها و بهویژه اقلیتها در ساختار سیاسی را نیز نمیتوان به عاملی جز درخواستهای انحصارطلبانه تندروها و تلاش برای جلب نظر مساعد آنها نسبت داد. همه اینها نشان میدهد که حاکمیت چندماهه طالبان، بستری رو به رشد برای تقویت افراطگرایی در افغانستان مهیا کرده که پیامدهای آن را میتوان در قالب وقایع فاجعهبار اخیر مشاهده کرد؛ وقایعی که احتمالا در آینده شاهد تشدید آنها خواهیم بود.
در این میان نکته درخور توجه دیگری نیز وجود دارد که نقش و سهم طالبان در وقوع این فجایع خونین را پررنگتر میسازد. طالبان از ابتدای سلطه مجدد بر افغانستان با وعده تضمین امنیت، نسبت به خلع سلاح بسیاری از گروهها، احزاب و حتی محافظان خصوصی شخصیتهای برجسته (مانند کرزی و عبدالله عبدالله) اقداماتی را به عمل آوردند. در شرایطی که طالبان توانایی برقراری و تامین امنیت کامل و برابر برای همه شهروندان افغانستان را داشته باشند، شاید نتوان به این اقدام آنها خرده گرفت، اما برخی وقایع چند روز اخیر حکایت از آن دارد که تضمین امنیت از سوی طالبان نیز تا حد زیادی جنبه انتخابی و گزینشی دارد. بر این اساس در شرایطی که طالبان به بهانه برقراری امنیت با معترضان جنبشهای مدنی در کابل و دیگر شهرها بهشدت برخورد میکنند، تجمعکنندگان در هرات بهراحتی از دیوار کنسولگری جمهوری اسلامی ایران بالا میروند و بدون ممانعتی جدی اقدام به تخریب آن میکنند. درمورد شیعیان نیز بهرغم موقعیت حساس و درک تهدید آنها از سوی داعش، به نظر میرسد که طالبان نهتنها عملا اقدامی در راستای حفاظت از آنها در برابر حملاتی همچون انفجارهای خونین روز سهشنبه نداشتهاند؛ بلکه به روایت تصاویر و شاهدان عینی، پس از این حملات برخوردهای امنیتی نامناسب و بعضا شدیدی با خانوادههای داغدار قربانیان و مجروحان داشته و حتی بنابر برخی گزارشها مانع کمک به خونرسانی برای مجروحان شدهاند. برقراری چنین امنیت گزینشی و تبعیضآمیزی از سوی طالبان بهطور قطع در آینده نهتنها زمینهساز گسترش حملات افراطگرایانه خواهد شد، بلکه بستری برای نارضایتی اقوام و گروههای مختلف و بهخصوص اقلیتها را فراهم خواهد کرد. در آن صورت طالبان باید شاهد سقوط و فروپاشی کامل ثبات و امنیتی باشند که به زعم بسیاری درحال حاضر مهمترین و شاید تنها نقطه قوت حاکمیتشان محسوب میشود.
میراحمدرضا مشرف، کارشناس مسائل افغانستان