به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خطوط، ۲۱ آوریل در جهان، به نام روز جهانی «خلاقیت» نامگذاری شده است. آموزش، استعداد، خلاقیت، پرورش و همه اینها کلماتی هستند که برای دنیای امروز بیش از گذشته اهمیت دارد. در جهان امروز استعداد و خلاقیت در مفاهیم کلان اجتماعی و اقتصادی نیز نفوذ کردهاند.
اما اساساً خلاقیت از چه دورانی باید در انسان پرورش داده شود؟ اصلاً خلاقیت بدون آموزش یا کشف استعدادهای کودکی امکانپذیر است؟ دکتر مرتضی نظری تحلیلگر مسائل نظام آموزشی در این باره به «خطوط» میگوید: «البته که مدرسه نقطه هدف درستی برای موضوع پرورش استعداد است اما قبل از این دوران، باید خانواده را مد نظر قرار دهیم. یعنی آن ۶ سال اول زندگی، که باز ۳ سال اولش به «هزار روز طلایی» معروف است در تربیت و کشف استعداد و خلافیت کودک، نقش مهمی دارد. همه جوامعی که متوجه این هزار روز طلایی زندگی کودکان شدند برنامههای ویژهای را در بحث خانواده و مادران تهیه کردند که مثلاً پدر و مادر قبل از تولد فرزندشان چه آمادگیهایی داشته باشند. آنها درک کردهاند که رشد مغزی و رشد شناختی و حافظه نوزاد از همان بدو تولد شروع میشود. اینکه وقتی نوزادی به دنیا میآید باید با آواها، رنگها، لمس کردنیها و حواس چندگانهاش و حتی موسیقی آشنا شود؛ اینها هم چیزهاییست که پایه و شالوده اصلیاش در همان دوران طفولیت یا همان دوران به اصطلاح «کودکی اول» باید اتقاق بیفتد. »
این کارشناس مسائل نظام آموزشی معتقد است که در جامعه ما یک نگاه بزرگسالانه به کودکی وجود دارد و در این باره میگوید: « تعبیری که خیلی هم در جامعه رایج است و اغلب در مثلها میشنویم، این است که: حالا بگذارید بچه از آب گل در بیاید و خودش را پیدا کند! غافل از اینکه اصل داستان تربیت و پرورش در ۳ سال او یا همان هزار روز طلایی است. »
به دلیل روشها و رویکردهای یک طرفه و متمرکز، بخشنامههایی از سمت تهران به ۱۱۰ هزار مدرسه کشور ابلاغ میشود، دست و پای معلمهایی که دوست دارند به خلاقیت بچهها توجه کنند را میبندد و اجازه تحرک ومانور را به آنها نمیدهد. به ویژه مدیران مدارس
با همه اینها به گفته نظری، روانشناسان و عصبشناسها معتقدند که تا ۱۲ سالگی همچنان آن دوران حیاتی ادامه دارد. یعنی همان دورهای که اگر ما فرصت نکردیم که تا ۶ سالگی فرزندمان، باز هم زمینه رشد استعداد و خلاقیتش را فراهم کنیم، خود به خود ۶ سال دیگر این مسیر تمدید میشود یعنی تا ۱۲ سالگی.
او درباره وضعیت مدارس و نظام آموزشی کشور میگوید: «در یک دهه اخیر نظام آموزشی دچار تحولات خیلی کُند اما رو به جلو و مثبت شده است. در جامعه معلمان و مربیان تحولاتی مثل سطح تحصیلات، آشنایی با رویکردها و روشهای پرورش خلاق روند رو به جلویی داشتهایم. سطح آگاهی جامعه خوب است و خانواده متوجه شده که فرزندآوری و بعد آموزش و پرورش او موضوع مهمی است. بنابراین هم سطح انتظار خانوادهها از مدرسه بالا رفته و هم معلمین امروزی به خاطر سطح تحصیلاتشان شناخت بهتری از شیوههای آموزشی، نسبت به دوران گذشته دارند. »
نظری ادامه میدهد: «متأسفانه با وجود اینکه بسیاری از معلمهای ما، واقعاً علاقهمند هستند و حتی تلاش میکنند که دانش آموزها در مقاطع مختلف خلاقیتشان را از دست ندهند و استعداد درونیشان شکوفا شود اما، به دلیل روشها و رویکردهای یک طرفه و متمرکز، بخشنامههایی از سمت تهران به ۱۱۰ هزار مدرسه کشور ابلاغ میشود، دست و پای معلمهایی که دوست دارند به خلاقیت بچهها توجه کنند را میبندد و اجازه تحرک ومانور را به آنها نمیدهد. به ویژه مدیران مدارس. »
او در پاسخ به این سؤال خبرنگار خطوط که مدارس امروزی چه نقشی در پرورش خلاقیت دانشآموزان دارند؟ اظهار میکند: « این یک پرسش و مطابه کلی جامعه است. اینکه مدرسه چه کار میکند؟ چه کمکی به پرورش و خلاقیت کودکان میکند؟ سؤال خوبی است اما برای رسیدن به پاسخ وقتی وارد مدرسه میشویم، میبینیم مدیر، ناظم و معلم مدرسه به شدت تحت سیطره بخشنامهها و دستورالعملهای آموزشی و تربیتی هستند. مدرسه و معلم باید آزادی عمل داشته باشند. »
او با انتقاد از رویکرد و نگرش برخی از خانوادهها در خصوص سیستم خلاقیت محور معلمها میگوید: «خیلی وقتها معلمها به جای اینکه دانشآموزانشان را زیر تلنبار مشق و تکلیف قرار دهند از روشهای متفاوت آموزشی مثل تلفیق بازی با درس یا گفتوگو استفاده میکنند اما فردا صبح، سیل مراجعات پدر و مادرها به مدرسه سرازیر میشود و شکایت میکنند از اینکه معلم به فرزند ما درس کار نمیکند! ما این مشکل را هم داریم. متأسفانه برخی از خانوادهها درک درستی از روشهای نوین آمورشی ندارند. بنابراین معلمها و مدارس از دو جهت تحت فشار هستند یعنی هم از جهت بخشنامهها و دستورالعملها و هم انتظارات ضد خلاقیتی که خانوادهها دارند. »
او در پایان ادامه میدهد: « البته همه بخشنامهها ضد خلاقیت نیست و منصفانه قضاوت کنیم آموزش و پرورش هم دست به تغییر و تحولاتی در نظام آموزشیزده اما وجه غالب نظارتهای آموزش و پورش در مدارس، از جنس دخالت و جلوی دست و پای معلم و مدیر را گرفتن است. چه باید کرد؟ ما باید از معلم و مدرسه حمایت کنیم. به معلمها بگوییم این موارد، اصول کلی ما است و به آنها توجه کنید، بعد هم بپرسیم شما چه مواد آموزشی میخواهید؟ نه اینکه در جزئیات کار معلمها دخالت کنیم تا دلسرد شوند. از آن طرف معلمها باید انگیزه هم داشته باشند که سواد خودشان را به روز کنند. نباید بین معلم با سایر کارکنان دولت تبعیض وجود داشته باشد. معلمی که تأمین نباشد نمیتواند به موضوع مهم آموزش بپردازد. آموزش یک امر انسانی است؛ یک شوق و جوشش. من اگرقسط عقب افتاده داشته باشم، شاد نیستم، انرژیم را از دست میدهم، با بیانگیزگی که نمیشود با بچهها کار کرد.»