به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خطوط در چند روز اخیر انتشار خبر مرگ خودخواسته زهرا فکور صبور بازیگر ۴۳ ساله، جامعه را در شوکی بزرگ فرو برد. خبری که کاربران شبکههای اجتماعی به آن واکنشهای زیادی نشان دادند. با همه اینها بخشی از حواشی این خبر به موضوع افسردگی در بین افراد مشهور اشاره دارد؛ چرا که نه تنها امسال خبر خودکشی آزاده نامداری جامعه را منقلب کرد بلکه تا پیش از این نیز در تاریخ سینما و بازیگری، ستارهای زیادی مانند مریلین مونرو، رابین ویلئامز، جاناتان برندیس و تعدادی دیگر به دلیل افسردگی دست به خودکشیزده بودند. موضوعی که دکتر سیما فردوسی روانشناس اساساً آن را قبول ندارد و در این باره به «خطوط» میگوید:«سلبریتی بودن ربطی به افسردگی ندارد. آنها فقط به لحاظ سلبریتی بودن بیشتر دیده میشوند وگرنه خیلی از آدمها هستند که خودکشی میکنند و کسی اصلاً متوجه نمیشود که او خودکشی کرده اصلاً به حساب نمیآید و حتی شاید در آمار و ارقام هم قرار نگیرد. اما افراد مشهور چون در اجتماع هستند دیده میشوند. اگر سری به بیمارستان لقمان بزنید تعداد زیادی از این افراد که دست به خودکشی زدهاند را میبینید و هیچ کدامشان هم سلبریتی نیستند. نباید این موضوع را مترداف هم بدانیم و نباید رابطه بین خودکشی و سلبریتی بودن را دو پدیده همایند تلقی کنیم. سلبریتی بودن مساوی افسردگی داشتن نیست. هرکسی میتواند در زندگیاش مشکلاتی داشته باشد و حتی خیلی از افسردگیها ممکن است جنبه ژنتیکی هم داشته باشد سلبریتیها هم جزوی از افراد همین اجتماع هستند.»
۳ احساس وجود دارد که انسان را وادار میکند تا زندگی خود را بگیرد: ناامیدی، درماندگی و بیارزشی. مطالعات نشان دادهاند که خطر خودکشی با کاهش شادی افزایش مییابد. با این حال در گذشته نه چندان دور، وقتی افراد مشهور و موفق به زندگی خود پایان میدادند، با وجود اینکه ظاهراً خوشحال به نظر میرسیدند، مردم از این اتفاق شوکه میشدند. چه چیزی آنها را به این کار وادار کرده؟
اگرچه ما برای موفقیت در زندگی انگیزه داریم، اما نباید به معیار اصلی شادی ما تبدیل شود. به همین ترتیب نباید اجازه دهیم موفقیت هدف اصلی ما در زندگی باشد و از شکست ناامید شویم. با این حال فرآیند روانی هر خودکشی پیچیده است و هیچ رویداد واحدی وجود ندارد که بتوان آن را علت آن نامید. خودکشی توسط افراد موفق نشان میدهد که موفقیت و خوشبختی اصطلاحات مترادفی نیستند بلکه به وجود یک پارادوکس اشاره دارند.
یک فرد میتواند در هر حرفهای، در هر صنفی و در هر سنی دچار افسردگی و بیماریهای روحی روانی شود و به هرحال این مشکل به وجود بیاید. اطرافیان فرد باید خیلی مراقب باشند آنهایی که با او زندگی میکنند و از نزدیک شاهد رفتارهای او هستند. جامعه که این چیزها را از زندگی شخصی سلبریتی نمیداند.
دکتر فردوسی درباره به طور کلی معتقد است که پدیده خودکشی همیشه همه جا بوده و در گروه سنی و هر صنفی ممکن است اتفاق بیفتد و ارتباطی به وضعیت حرفهای فرد ندارد: « نمیتوانیم بگوییم همهی هنرمندان یا سلبریتیها افسرده هستند. ولی وقتی یک نفر به صورت جدی دست به خودکشی میزند و به هدفش میرسد نشان میدهد که او از وضعیت روحی و روانی خاصی برخوردار بوده. آدمی که به لحاظ روحی و روانی در وضعیت سالم باشد دست به خودکشی نمیزند اصولاً به لحاظ روانشناسی و روانکاوی انگیزه زندگی باید به انگیزه مرگ غلبه داشته باشد. یعنی همه ما دلمان بخواهد زنده باشیم نه اینکه مرگ را طلب کنیم. پس اگر انگیزه مرگ به انگیزه زندگی غلبه پیدا میکند قطعاً یک جایی مشکلی وجود دارد. به نظر من وقتی چنین اتفاقاتی میافتد باید حتماً آسیبشناسی شود. تاریخچه و زندگی فرد باید آسیبشناسی شود که آیا او دچار بیماری بوده؟ دارو مصرف میکرده؟ پیش روانپزشک یا روانشناس میرفته؟ به هر حال نمیشود که آدم صحیح و سالم باشد و بعد یکدفعه قرص بخورد و خودش را بکشد.»
دکتر فردوسی با اشاره به اینکه خیلی از سلبریتیها و هنرمندان هستند که سال هاست صحیح و سالم و قبراق کارشان را میکنند میافزاید: « خیلی از سلبریتیها خودکشی هم نمیکنند افسرده هم نیستند. پس یک فرد میتواند در هر حرفهای، در هر صنفی و در هر سنی دچار افسردگی و بیماریهای روحی روانی شود و به هرحال این مشکل به وجود بیاید. اطرافیان فرد باید خیلی مراقب باشند آنهایی که با او زندگی میکنند و از نزدیک شاهد رفتارهای او هستند. جامعه که این چیزها را از زندگی شخصی سلبریتی نمیداند. جامعه فقط هنر یک هنرمند را میبیند در جریان زندگی شخصی او که نیست. ولی آنهایی که با فرد افسرده زندگی میکنند و شاهد خیلی چیزها هستند باید خیلی به هوش باشند. شاید رسانهها هم این وظیفه را داشته باشند که این مسائل مثل مشکلات و ناراحتیهای روحی و روانی را بیشتر به جامعه معرفی کنند که مثلاً اگر کسی چنین حالاتی داشت نشانه چه چیزی است و اطرافیان فرد افسرده چه باید بکنند.»