به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خطوط ؛ محمدعلی اسلامی ندوشن، شاعر، منتقد، نویسنده، مترجم، حقوقدان و پژوهشگر نامدار ایرانی درگذشت. این ادیب نامآور در زمان کوچ ابدیاش در کانادا ۹۷ سال داشت.
درباره ندوشن
محمدعلی اسلامی ندوشن در سال ۱۳۰۴ در ندوشن یزد به دنیا آمده و پس از تحصیل در فرانسه در رشته حقوق بینالملل به نقد ادبی، سخنسنجی و ادبیات تطبیقی پرداخته بود- که حاصل این تلاش بیش از 70 کتاب در زمینههای مختلف از نقد و تحلیلی ادبی و اخلاقی آثار ایرانی تا ترجمه و تحقیق در آثار علمی و ادبی جهان بوده است. اسلامی ندوشن همچنین فصلنامه هستی را پایهگذاری کرده و همزمان در شماری از مجلات ادبی ایران از جمله نگین، سخن و یغما مقاله مینوشت و البته در سالهای اخیر از جمله نویسندگان روزنامه اطلاعات و روزنامه اطلاعات بینالمللی بود که در لندن و لسآنجلس منتشر میشد.
آثار ندوشن
«ماجرای پایانناپذیر حافظ»، «چهار سخنگوی وجدان ایران»، «تأمّل در حافظ»، «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه»، «داستان داستانها»، «سرو سایهفکن»، «ایران و جهان از نگاه شاهنامه»، «نامه نامور»، «ایران را از یاد نبریم»، «به دنبال سایه همای»، «ذکر مناقب حقوق بشر در جهان سوم»، «سخنها را بشنویم»، «ایران و تنهائیش»، «ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟»، «مرزهای ناپیدا»، «شور زندگی» (وان گوگ)، «روزها» (سرگذشت - در چهار جلد)، «باغ سبز عشق»، «ابر زمانه و ابر زلف»، «افسانه افسون»، «دیدن دگر آموز»، «شنیدن دگر آموز»، «جام جهانبین» و «آواها و ایماها» شماری از مهمترین آثار محمدعلی اسلامی ندوشن هستند...
ایران سربلند
محمدعلی اسلامی ندوشن اگر چه در سالهای پایانی عمرش را دور از وطن سر کرد و در نهایت در همانجا هم درگذشت؛ ولی به شهادت آثارش، این ادیب فرهیخته عمیقا عاشق ایران و امیدوار به آینده این سرزمین بود- و در این باره هم سخنان ماندگار زیادی از خود به یادگار گذاشته است. از جمله مقالهای که همین چند سال پیش در روزنامه اطلاعات نوشت و در آن درباره ایران گفت: «من در قعر ضمیر خود احساسی دارم و آن این که رسالت ایران به پایان نرسیده است و شکوه و خرمی او به او باز خواهد گشت. من یقین دارم که ایران میتواند قد راست کند و آنگونه که در خور فرهنگ تمدن و سالخوردگی اوست، نکتههای بسیاری به جهان بیاموزد».
اسلامی ندوشن با این حال ستاینده بیقید و شرط خاک مادری نبود و ضعفها و کمبودها و تناقضات و دوگانگیهای آن را نیز با دل و جان میشناخت. از جمله گرفتاری این سرزمین در دوگانگی مدرنیسم و سنت، یا پیشرفت و واپسماندگی- که محمدعلی اسلامی ندوشن آن را در سالهای اوج این دوگانگی که در نهایت به انقلاب ختم شد، در این تصویر زیبا و گویا ترسیم کرده است: «تهران مانند زنی است که پاهایش را روی هم میگرداند و سیگار کنت میکشد، عینک دودی میزند و ودکا لایم میخورد و بیکینی میپوشد و حمام آفتاب میگیرد، اما وقتی پای صحبتش بنشینید، از اُملّی و سبکمغزی و حمق و پرمدّعایی و شلختگی و ورّاجی او، آدم تا سر حدّ مرگ ملول میشود».
و البته نگاه منتقدانه محمدعلی اسلامی ندوشن درباره مسایل و معضلات این سرزمین و مردمش- که نوشته: « تا سالها پیش کمتر بدبین بودم، ولی در این سالها، افت اخلاقی مردم مرا غمناک کردهاست. اگر ملتی از حداقل سطوح اخلاقی خودش تنزل کند برگرداندن آن به طرف اصول اخلاقی، مشکل است».
از زبان دیگران
اسلامی ندوشن جزو مهمترین چهرههای ادبی ایران بود. مردی که یکی از منتقدان ادبی، میلاد عظیمی، او را به نام یکی از کتابهایش «باران، نه رگبار» شبیه میداند و میگوید که این نام که محمدعلی اسلامی ندوشن برای کتابی که فهرست توصیفی مجموعه آثارش بود، برگزیده؛ جهانبینی و منش و روش او را به خوبی بازتاب میدهد.
به باور این منتقد «اسلامی ندوشن روشنفکری روشنبین بود. مردی خردمند، معتدل، دنیادیده، کتابخوانده. مسئولیتشناس. فارغ از وسوسۀ آوازهگری و خودنمایی. سازنده. نه تخریبگر. مصلح. نه انقلابی. آمیزهای از فرهنگ ایران و غرب. با ریشههایی در اعماق و شاخههایی در آسمانهای نو. حساس به آنچه در جامعه میگذرد و برکنار از سیاستبازی و سبکسری. هوشمند. اصیل. بااصول.ای دریغ».
احمدرضا بهرامپور هم درباره محمدعلی اسلامی ندوشن نوشته: استاد اسلامی مردِ «دیدهور»ی بود و هرگز فریبِ «افسانه و افسونِ» زمانه را نخورد. سالها شعر سرود و داستان و نمایشنامه نوشت. یک عمر ادبیات ایران را البته بیشتر ازمنظر و زوایای انسانی و اخلاقی پژوهید و تحلیلکرد. بیگمان نقدِ ادبیِ ما بسیار وامدارِ ایشان است و تاریخِ شاهنامهپژوهی و حافظشناسی آراء ایشان را ازیادنخواهدبرد. سهمِ استاد در شکلگیری ادبیاتِ تطبیقی ایران نیز شایانِ توجهاست. استاد اسلامی آثارِ رنگارنگی (شعر و زندگینامه و ...) را به فارسی نیز برگرداند و چندین سفرنامه خواندنی و ماندنی از خود بهیادگارنهاد. و بسیار اند کسانی که از دریچهٔ دلانگیزی که او بهرویشان گشود، با کشورِ شوراها و شهرهای افغانستان و سرزمین چین آشنا شدند. استاد جستارنویسِ پرکاری نیز بودند و مقالات گوناگونشان در برترین مجلات هر دوره («پیامِ نوین»، «یغما»، «نگین»، «هستی» و ...) منتشرمیشد. اما همهٔ این آثارِ گوناگون، معطوف بود به دغدغههای ایراندوستانهٔ استادی که همیشه و همهجا چشمی به تاریخ و فرهنگ سرزمینِ مادریاش داشت و به ما نیز یادآورمیشد «ایران را ازیادنبریم».
و در نهایت مسعود میری شاعر، پژوهشگر و نویسنده کتابهایی چون «جادوی قصهها در هزار و یکشب»، «این هزار و یک شب لعنتی: در باب اینکه چرا؟ و چگونه؟ هزار و یک شب را بخوانیم»، «اوراد شن»، «بگذار کلمهها خودکشی کنند» و… درباره محمدعلی اسلامی ندوشن نوشته: «او مردی کهن بود. در لفظ دری چراغی مییافت که ریاح و یزشن همپرسهگی ملتی روشنبین را نشان دهد. او به حقیقت دانسته بود که در این پهنجای خشک و بی آب و علف، آنچه ما را مبقی و پایدار نگه خواهد داشت، روشن نگه داشتن یک چراغ اتصال است.
برای ندوشن، این آتش پیوندگر نژاد و نسب و مذهب و قومیت نبود، چیزی از جنس تفاخر نبود، بل امری تمدنی و اتصالی بود که حاصل الفت همه آن چیزها بود و حامل عداوت آنها نه!
او به راستی میدانست که سرزمینهای دور و نزدیک، اگر گِردِ آتشی کهن جمع نشوند، چونان غبار سُم اسپ غارتیان بر مغاک فروپاشی فرو خواهند نشست و برگ و بار رستگاری در باغ دیده دیارشان نخواهد رُست. خاست و خیز هر ملتی در گرو خیزش معنوی و فکری مردمان اوست و خواست بلندآوازگی و شادکامی، روی آوردن به مقصد تمدنی بزرگ است که جز جمع آمدن زیر یک خیمه اجتماع راهی دیگر نیست.
ندوشن دیگر نیست. ما میراث او را در دست داریم و تمنای او چه بسا چنین بوده باشد که رؤیای او را در دل به آغوش کشیم. رؤیای حاصل کردن مؤلفههای انسانی در دنیای واقعی، به منظور نیل به تمدنی که مردم باشنده این تاریخ و فرهنگ سزاوار آنند، هر چند فاصلهای دهشتبار از آن رخ داده باشد.
خاک چنان در بر گیرد تن پُر کلمات او را که میان وی و ما فاصلهای جز مرگ نباشد. نامش و درنگ جانانش از چشم و جان ما دریغ مباد».