به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خطوط در سالهای گذشته، نزدیکیهای سالنو، دستفروشان شهر پیدایشان میشد که کالای خود را ارزانتر از مغازهها به فروش ميگذاشتند؛ مانند پوشاك، كيف، كفش و وسايل آشپزخانه و بهداشتي و آرايشي؛ این فعالیت دستفروشان تا لحظه نوشدن سال ادامه داشت و پس از آن ديگر از آنان نشانی نبود. مردم به وجود دستفروشان در آن بازه از سال عادت كرده بودند و استقبال خوبي هم از کالاهای دستفروشان میشد و هم دستفروش راضيبود و هم خریدار.
اما اینک چه؟ دستفروشان در تمام روزهای سال در گرما، سرما، برف و باران همواره در همه جای شهر حضور دارند؛ هرچند که اکنون نسبت به سالهای پیش، قدرت خريد مردم خیلی كم شده اما شگفتا که بر تعداد فروشندگان که بیشترشان مهاجر روستاییاند، افزوده شده است. دستفروشان فقط به پیادهروهای شهرها اكتفا نميكنند، بلكه تعداد زيادي از آنان در بیآرتی و ایستگاههای متروها و سکو و واگن ترنها فعالیت دارند.
بازتاب اجتماعي دستفروشي
در گذشته جوانان بيكاری كه نمیتوانستند شغلي بیابند با تهيه یک پرايد به مسافركشي روي ميآوردند اما اینک ديگر كمتر كسي توان خريد پرايد 100 ميليوني دارد.
سعيد مبين شهير- جامعهشناس و عضو انجمن جامعهشناسي ايران در ارتباط با گسترش دستفروشي در جامعه ميگويد:«دستفروشي كنشي است در پي افزايش مشكلات اقتصادي جامعه. دستفروشي را ميتوان به عنوان يكي از نشانگان جوامع با اقتصاد شكننده دانست. اگر شفاف نگاه كنيم، دستفروشي يعني نمایش محدوديت مالي افرادي که توانايي فروش كالاهاي خود را ندارند يا كالاشان زياد نیست كه برايش مغازه اجاره كنند.»
«هنگامي که كشوري از شغلآفرینی باز میماند، جوان بيكار زیرفشار از سوي خانواده و جامعه، راهچاره را در اين ميبيند كه با اندك سرمايه، شغلي براي خود دستوپا كند و به دستفروشي روي ميآورد، چون ماليات و اجاره بها نمیدهد و نگران هزینه آب و برق و تلفن نیست.»
«وقتي ميگوييم دستفروشي مشکل بزرگیست، منظورمان خود كنش دستفروشي نيست، همان طور که کسی نگران تغيير رنگ يا كرختي چهره یک شهروند نیست، بلکه بیم آن را می رود که نکند نشانگان کرونا باشد.»
«دستفروشي، علامت هشدار براي جامعه است و برای همین نگرانكننده است. البته رونق دستفروشي، زنگ خطر كاهش قدرت خريد مردم نیز هست.»
«افزايش شمار دستفروشان يعني مشكلات اجتماعي ديگري چون دزدي، فقر و اعتياد بيشتر خواهد شد؛ این گزارهها در ارتباط با حيثيت مردم است و در پدیده دستفروشی قابل مشاهده است.»
«میتوان نتیجه گرفت که چنین فعاليتهایي چه آيندهاي برای جامعه خواهد داشت، آیا رفتن به سوي جامعه برابر را هموار ميكند يا باعث مشكلات بزرگتر اجتماعي در آينده خواهد شد؟ دستفروشي در پايتخت ممكن است معناي گستردهتري داشته باشد زیرا گاه دانشجويان به دستفروشي مشغولاند و این زنگ هشدار گوشخراشتریست، چون دانشجو بايد دغدغهاش تنها درس و كار مرتبط با تحصيل و تخصصاش باشد.»
«پيش از اين وقتي سخن از دستفروشي ميشد، يك مسنی با دستاني چروك و فرزنددار يا یک زن سرپرست خانوار به یاد ميآمد؛ اما حال ميتوانيم جواني تحصيلكرده را تصور كنيم كه بادكنك ميفروشد؛ در حقیقت او فرصت جواني خود را كه بايد صرف تحصيل دانش و تفريح كند، اینک سرگرم فروش هستیات خویش است. دستفروشي به خودي خود يك پديده مذموم نيست بلكه نشانی از مشكلات بزرگتر است.
حال بايد ديد پس از گسترش كرونا در كشورمان، دستفروشي كمتر شده يا بيشتر و برآیندش بر جامعه چه است»
«دولت ميتواند با بخشودگي مالياتي برای كسب و كارهاي نوپا و امتیازدادن به مغازههاي جديد و نظارت بر مبالغ اجاره بهای پایین، از چالشهاشان اندکی بكاهد، با اين كار جامعه شاهد دستفروشان كمتري خواهد بود. یا دولت به دستفروشان كمك كند به توليد يا خدمات بپردازند و پس از رونقگرفتن کار کمی ماليات به میدان بیاید. اين هم به سود دولت است هم دستفروش.»
هیاهو در واگنها
اگر مسافر هر روزه مترو باشيم با افراد گوناگونی برخورد ميكنيم كه روزيشان از راه فروش در همین کوپههای ترنهای مترو تامين ميشود.
عدهاي زن، مرد و كودك با كولهاي به دوش، کالایی براي فروش دارند و کارتن كوچكي که کالای خود را در آن چپاندهاند. برخي هم پوشاك فروشی خود را در حلقههایي گرد ميآورند و از بازوي خود ميآويزند. عدهاي هم کالاهای خود را از كوله در ميآورند و از دستگیرههای مخصوص مسافران میآویزند و كسي كه نشسته، آويزها را مقابل صورتش میبیند؛ و اگر اعتراض كند، با جواب شانهبالاانداز فروشنده مواجه میشود.
گروهی ديگر هم دو تا دستمال کاغذی در دست، با التماس و اين كه بيمارند، بيكارند، عليلاند، جراحي دارد، فرزند مريض در خانه دارند، از مردم كمك میخواهند.
و گاهي هم یک نوازنده دانشآموخته موسيقي، هنر خویش را به نمایش میگذارد و فضاي مترو دگردیس میشود. مسافران سكوت اختيار ميكنند تا براي دقايقي هم شده خود را در موسیقی آبستره آرامبخش رها سازند؛ و تو ميخواهي قدرداني كني؛ برای همین كيفت را باز ميكني و به دنبال هديهاي درخور ميگردي تا چیزی برای مهربانی بیابی، نه ترحم.
زنی با التماس كمك میخواهد. مسافری ميگويد: خانم اين روزها ديگر كسي در كيفش پول نقد ندارد. زن خواهان کمک ميگوید: كارتخوان دارم عزیزم.
پسرکی خردسال بسته آدامسش را جلوي تكتك مسافران نشسته ميگيرد. یک مسافر ميگويد آدامس نميخواهم پسرم، اين ۱۰ تومان را بگیر برای خودت. اما پسرک بزرگمرد، غرورش اجازه دریافت پول نمیدهد و ميگويد: پول نميخواهم لطفا آدامس بخريد.
گاهي كه مترو خلوت است، تعداد فروشندگان بيشتر از مسافران ميشود؛ فروشندگاني با این ادعا که اجناسشان با كيفيتتر و از مغازهها ارزانتر است و حتی نسبت به همكارانشان مفت است.
در بازار مکاره مترو، هر جور کالایی نمایش داده ميشود، از خوراكي گرفته تا گردو تویسرکان و پوشاك، لوازم بهداشتي و آرايشي، نوشتافزار، كتاب نقاشی متحرک، لوازم دکوری، لوازم زینتی، گردنبند، پابند، انگشتر؛ به گفته دوستی طنزپرداز، تنها یخچالفریزر و تلویزیون نمیفروشند چون دستفروشان حتی با هل هم نمیتوانند از در واگن تو بیاورند.
سفارش نمیشود ولی اگر خرید روزانه دارید، فقط کافیست از خانه خارج شده و ساعتي متروسواري كنيد، هم فال است و هم تماشا؛ در زمان کوتاهی در مییابید همه وسايل مورد نياز خود را از فروشندگان مترو تهيه کردهاید، حتي شيريني و خشكبار سال نو را.
آقا و نوکر خودم
پسري ۱۵ ساله و نوشتافزارفروش ميگويد: من در يكي از غرفههاي مترو از ساعت ۵ صبح تا ۱۱ شب كار ميكردم و با حقوق روزي۱۶۰ هزار تومان؛ خيلي خسته ميشدم و ساعتي براي استراحت و تفريح نداشتم. تا اينكه خانمي كه هر شب اجناسش را در غرفهها ميگذاشت به من پيشنهاد داد تا در مترو دستفروشي كنم. از زمانی كه در مترو كار ميكنم درآمدم بيشتر شده است.
برخی روزها تا ۲۰۰ هزار تومان فروش دارم. كسي به من امر و نهي نميكند. هر وقت فروشم کامل شد به خانه برای استراحت میروم و ديگر خسته و كوفته سركار حاضر نميشوم؛ و هر روز با انرژي كارم را شروع ميكنم و مشتريان ثابتي هم دارم كه فقط از من خريد ميكنند.
در اداره کار ثبتنام كردهام و تا زمان پیداشدن یک کار خوب در مترو دستفروشم.
یک خانم فروشنده قدیمی مترو ميگويد: شوهر معتادم دار و ندار ما را به تاراج برد و سرانجام هم روزي قرباني اعتياد خود شد و به فنا رفت. من براي تامين هزينههاي زندگي دختر و پسر كوچك دانشآموزم، فروشندگي در مترو را شروع كردم تا مجبور نباشم دست سوي كسي دراز كنم.
اكنون فرزندانم بزرگ شده و از آب و گل درآمدهاند و از من ميخواهند فروشندگي در مترو را كنار بگذارم؛ اما من به اين كار عادت كردهام و ديگر مانند گذشته از صبح تا شب كار نميكنم؛ ولي اگر اين كار را ترك كنم، نميدانم در بیکاری چگونه به زندگی روزانه ادامه دهم.
دلم براي مشتريان وفادارم كه سالها مرا همراهي كرده و مثل خانوادهام هستند، تنگ ميشود. من حالا بيشتر به اين كار از لحاظ روحي نياز دارم تا مادي. البته اين بدان معنا نيست كه در اين روزگار گراني، ديگر نياز مادي ندارم، چرا دارم اما ديگر توان گذشته را ندارم.
نوآوری در دستفروشی
خانم جوان دیگری با ظاهري برازنده، خوش سخناست. میخواهم از كارش در مترو بگويد: من فوقليسانس يكي از دانشگاههاي دولتي هستم. در دوران تحصيل از جمله دانشجويان نمونه بودم؛ اما بعد هرچه گشتم كاری در راستای تخصص خود نیافتم. افسرده بودم و ديگر تحمل زندگي را نداشتم. روزي با يكي از دوستانم سوار متروي كرج بوديم و براي سرگرمي تصميم گرفتيم فروشندگي را تجربه كنيم؛ البته تا مدتها کارم از خانوادههامان پنهان بود. بعدها كاري در يكي از شركتهاي خصوصي پيدا شد اما برايم جذابيت نداشت. من اگر كارمند بودم امروز هيچي نداشتم، اما اینک به ياري دوستم هم خانه دارم، هم ماشين و هم اندوختهاي در بانك. مشتريان خودم را دارم و ديگر اين كار برايم یه جور لذت از زندگی تبديل شده. ما كارمان را با فروش لوازم زینتی دستساز خودمان آغاز كرديم. ابتدا تمام لوازمزينتی دستساز مورد استفاده خودمان را فروختيم و در ادامه براي همان زینتها مشتريان جديد پيدا شد. مواد اوليه را تهيه ميكرديم- كه آنزمان هزينه چنداني نداشت- و زینتیها را خودمان توليد ميكرديم و به اين ترتيب هركاري كه ميفروختيم، برايمان سود خالص بود. كمكم به اين كار علاقهمند شديم. اعضاي كوچكتر خانواده و دوستانمان را تشويق كرديم تا در توليد كار ياريمان كنند. كارمان حسابي گرفت و اینک در واقع زینتیهای ما برند شده و اين برايمان مايه افتخار است. سپس خيليها آمدند از روي كار ما تقليد كردند اما هرگز به اصالت و ویژگی كار ما نرسيدند.
بیتخصصهای آینده
همه دستفروشان مانند خانم دانشآموخته دانشگاه، چندان خوششانس نيستند كه از كار در مترو خوشنود باشند. كودكي ۶-۷ ساله با التماس از مسافران ميخواهد تا از وی خريد كنند. میگوید از خستگی ميخواهم زودتر به خانه بروم، چندتا بيشتر نمانده، شما را از من بخريد.
اين گروه در شمار كودكان كارند كه بستهاي را صبح تحويل ميگيرند و بايد تمام و كمال آن را تا شب به فروش برسانند و تا وقتي فروششان كامل نشده، حق ترك كار ندارند.
برخی از اين كودكان از دوران نوزادي كارشان شروع ميشود. زني ژندهپوش كف مترو نشسته و نوزادي را در آغوش دارد كه به وی آرامبخش خورانده شده و ظاهرا خواب است. اين نوزاد بدسرپرست يا بيسرپرست در طول روز اجاره داده ميشود و مادر اصلی، هر شب مبلغي دريافت ميکند.
دستفروشان ابرشهرهای جهان
دستفروشي فقط مخصوص تهران و كلانشهرهاي كشور نيست. بسياري از شهرهاي بزرگ دنيا درگير اين چالشاند. برخي از كشورها اين پديده را غيرقانوني ميدانند و برای بسياري، پارهای از فرهنگ شهر است.
در آفريقاي جنوبي دستفروشان را جزو صاحبان مشاغلي ميدانند كه توانستهاند بر شكوفايي اقتصاد كشور تاثير مثبت بگذارند.
در تايلند و تركيه كه در ميان كشورهاي در حال توسعه در صنعت گردشگري از موفقترينهایند، با نظارت و ساماندهي شهرداري، دستفروشی به يكي از مهمترين جاذبههاي صنعت گردشگري تبديل شده است.در هندوستان به موجب قانون، دستفروشان ميتوانند از ایمنی شغلي بهرهمند باشند. در پاريس دستفروشان در مكانهاي ویژه شهرداري جای گرفتهاند، برخی از این مکانها در گرانترين گوشه شهر و در جوار آثار باستاني و جاذبههاي گردشگري است.
در لندن، فروشندگان سیار، بيشتر به فروش خوراکیها و غذای خیابانی يا صنايع دستي خانگي ميپردازند. شهرداري لندن هر سال فهرست ۵۰ فروشنده سیار نمونه را منتشر ميكند و سیاهه در اختيار دفاتر توريستي قرار داده ميشود. همچنين هر سال جشنوارههاي گوناگون جهاني و با تبليغات گسترده و بازديدكننده ميليوني برگزار ميشود كه فروشندگان سیار در آنها به فروش کالاهای خود ميپردازند.
در نيويورك دستفروشي، بخشي از ظواهر مدنی پذيرفته شده و نقش مهمي در پانورامای شهري دارد؛ با اين حال در ابرشهر، دستفروشان همچنان براي پذیراندن حقوق صنفي خود در حال مبارزهاند؛ البته اين چالش براي حق كسب و كار نيست، بلکه آنان در پی تسخیر موقعيتهاي بهتر، خيابانهاي شلوغتر و فضاهاي برتر در مركز شهرند.
يكي از اقدامات خلاقانه در امريكا جشنوارهاي در راستای انتخاب بهترين سرآشپز خياباني سال است كه هر سال در بسياري از شهرهاي آن کشور برپاست و بهويژه در ميان گردشگران هواخواه زیاد دارد.
از ديگر اقدامات براي توسعه كسب و كارهاي خياباني ميتوان به برگزاري تورهاي پيادهروي يكروزه رايگان برای بازديد از فروشندگان خياباني به همراه دیدار از محلههای قديمي شهر نيويورك اشاره كرد. در لسآنجلس امريكا سالها دستفروشي غيرقانوني بهشمار میرفت و سرانجام روشن شد كه رويكرد پیشگیرانه ناكارآمد است و بهتر که به راهكاري بسامان انديشيد.
در كشور اتيوپي و شهر آديسآبابا دستفروشها در همه جاي شهر از پيادهروها، خيابانها و چهارراهها گرفته تا ايستگاههاي اتوبوس ديده ميشوند. آنان بدون اينكه مکان پابرجایی داشته باشند، سرگرم فروش کالاهای خود هستند.
در مكزيك دوگونه دستفروشي وجود دارد؛ يكی قانوني كه به موجب آن دولت براي دستفروشها مكان و بازارهاي چرخشي و چهارچرخهايي تهیه كرده كه به فروش کالاهای خود بپردازند؛ و دومی غيرقانونيست و دستفروشهای پراکنده در محلهها و متروها كار ميكنند و گاه از دست ماموران پليس متواري ميشوند؛ اين گونه دستفروشي نابسامان و گاه با گرایش بزه، به يكي از چالشهای دولت بدل شده است.
سخن بازپسین
چنانکه اشاره رفت دستفروشان در سراسر جهان اگر از سوی دولتها حمايت شوند و سروسامان یابند نه تنها چالشی براي جامعه محسوب نميشوند بلكه يكي از جاذبههای گردشگرياند و به رونق بیشتر جهانگردی ميانجامد. دستفروشان با فروش صنايعدستي و غذاهاي خانگي و محلي در حقیقت بخشی از فرهنگ بومي و محلي را مروجاند.
و سرانجام آن كه كودكان كار، كمك نقدي نمیپذیرند چون بپاهایی با چشماني نامریي همواره در پایش آنانند تا دست از پا خطا نكنند و از کنترل و حسابوکتاب خارج نشوند؛ کودکان نیز به خوبی میدانند که كمك نقدي دردي از آنان دوا نميكند چون در برابر چشمان بپا، نه مجالی براي پسانداز دارند و نه مصرف.
روفيا تيرگري