ژوبین صفاری طی یادداشتی در شماره امروز ابتکار با تیتر چند نکته درباره یک سکانس جنجالی نوشت: ماجرای سکانس جنجالی سریال افعی تهران و شکایت وزارت آموزش و پرورش مورد بحث بسیاری در شبکههای اجتماعی شده است. نگارنده این سریال را به جز آن سکانس برخورد پیمان معادی و معلم قدیمیاش را ندیده و قصد پرداختن به سریال را ندارم، اما چند نکته درباره این مسئله که این روزها مورد بحث است را مطرح میکنم، نخست آنکه به واقع همانطور که بسیاری از نسل ما آن را تجربه کرده، تنبیه بدنی در مدارس وجود داشت و امروز اگرچه این میزان به حداقل رسیده، اما گاه همچنان اثرات آن وجود دارد. واقعیت این است که این موضوع در بستری از یک عمق فرهنگی منتقل شده از نسلهای گذشته ناشی میشود که در خانوادهها هم نمود آن قابل مشاهده بود. در واقع نوع تربیت فرزندان در اکثر خانوادهها هم با تنبیه بدنی و رفتارهایی همراه بود که اثرات روانشناختی آن در بزرگسالی نمود داشت. قصههای مجید مرحوم پوراحمد و مشق شب مرحوم کیارستمی به بخشی از آن در نهاد مدرسه اشاره داشت. واقعیت آن است که اثرات این رویههای گاه مخرب در بزرگسالی ادامه داشته و دارد و بعضا در اتاقهای درمان قابل رهگیری و حل و فصل است. پرداختن به اینکه فرهنگ غلط آموزشی و پرورشی در مدارس و خانوادهها از کجا ناشی میشود نیازمند بحثهای مفصل جامعه شناختی و روانشناختی است، اما هنوز هم در نسل جدید معضل تربیت به اشکال دیگر و نه لزما به صورت تنبیه بدنی وجود داشته و دارد. این مسئله حتی در ضرب المثلهای ما هم رایج بود مانند چوب معلم گله و... .
اما مساله بر سر این است که آیا میتوان به قطعیت نسل گذشته را محکوم و یا حتی از آن انتقام گرفت؟ پاسخ به این سوال کمی پیچیده است. به بیان دیگر میتوان رویههای غلط گذشته را برای درس گرفتن از آن و تبری جستن از تکرار آن تقبیح کرد. اما به واقع نسل گذشته هم همینقدر از شیوه تربیتی آگاهی داشته است و خود نیز محصول و قربانی همان روندهای معیوب گذشته بودهاند. انتقام گرفتن از این ناآگاهی هرچند میتواند یک دلخوشی موقتی ایجاد کند، اما به واقع اثر چندان مثبتی جز ترویج دوباره روحیه خشم و انتقام ندارد. خشمی که میتواند در اتاق درمان روانشناسی پالایش یافته و تبدیل به رفتار سالم در کلیت رفتار شخص و جامعه شود.
جامعه ایران امروز بیش از هر چیز به همدلی ولو با اشتباهات گذشته دارد و از رهگذر روحیه انتقام جویی چیزی حاصل نمیشود. کماینکه رفتار وزارت آموزش و پرورش و قدسیت دادن به معلمان خطاکار نیز مسئلهای را حل نمیکند و تنها به فضای دوقطبی و خشونت طلبانه دامن خواهد زد. واقعیت این است که ما در بعضی موارد اجتماعی در مرحله گذار هستیم که تا رسیدن به وضعیت نسبتا مطلوب در رفتار درست اجتماعی، اینگونه برخوردها طبیعی است، اما سالم نیست.
در نهایت اینکه نگارنده در طول تحصیل معلمهای بسیار خوب هم کم نداشته، اما برای نسل دهه ۵۰ و ۶۰ همچنان برخی از تروماهای رفتارهای نادرست حل نشده باقی مانده است.