بعدها که در ارومیه میزبان شادروان پروفسور جمشید گیوناشویلی (سفیر وقت گرجستان در تهران) بودم یک بار دیگر بدجوری حالم گرفته شد. من با خودشیرینی از رابطه خوب ایرانیها و گرجیها سخن میگفتم بدون این که اطلاعاتی در مورد تاریخ گذشته داشته باشم. جمشید در ایران به دنیا آمده و بعدها همراه با خانواده اش به گرجستان برگشته و سالها در اردوگاههای کار اجباری شوروی و سپس به حالت تبعید در تاشکند به سر برده بود. عاشق ایران و ایرانی بود و استاد زبان و ادبیات فارسی. او گفت: گرجیها از ایرانی ها مکدر هستند چون در حمله آقا محمد خان قاجار آنها خیلیها را کشتند. من البته چنین حسی ندارم ولی واقعیت همین است که گفتم. بعدها متوجه شدم که در تفلیس 60 هزار مهاجم ایرانی در همین دوران مدرن 70 هزار نفر را کشته بودند، یعنی به ازای هر نفر یک نفر! توجه کنید که گرجستان و تفلیس کوچکتر از آن بود که چنان لشکری داشته باشد تا به آن تعداد کشته بدهد... پس کشته ها نبودند مگر ترکیبی از نظامی و غیرنظامی و زن و بچه و پیر و جوان! کسانی که از طرف ایران میجنگیدند سرباز حرفه ای نبودند چون در آن زمان ایران فاقد ارتش کلاسیک بود. همین مردم کوچه و بازار و عشایر بودند که به عشق وطن، یا به خاطر وظیفه دینی و جهاد، یا جمع کردن غنایم، یا دستیازی به زنان زیبای گرجی چنان افتضاحی را به بار آوردند. هم وطنان ما گروه بزرگی از گرجیها را هم به ایران انتقال دادند که هنوز هم عمدتا در استان اصفهان زندگی میکنند و به آیین اسلام درآمده اند. حال شما توقع دارید در نگاه یک گرجی من و شما خیلی آدم محترمی باشیم؟
در اروپا هم در چشم بعضی ها پارسی چیزی مشابه تاتار و مغول است (که بعدا به آنها نیز میپردازم). شاید برای من و شما شاهان هخامنشی همچون خشایارشاه و کمبوجیه قهرمانان بزرگ ملی محسوب شوند ولی چه توقعی دارید که رومی ها و غربیها در باره مردمی که اسکندریه و بیت المقدس و آتن و... را به آتش کشیدند و بیشمار انسانها را صرفا برای کشورگشایی کور نابود کردند، متمدن بنامند؟ به سمت آسیا هم که برگردیم، شاید برای ما افتخاری باشد این که پادشاهی همچون نادرشاه داشته ایم که نام ما را پرآوازه کرد ولی هندی ها در این مورد چه تصوری دارند؟ وقتی یک نفر آشنای هندی به من گفت نادرشاه شما هزاران نفر بیگناه از ما را کشت به تلخندی گفتم: ما هم با شما همدرد هستیم چرا که شمار کشته های شما به تعداد کشته های خود ما ایرانیان به دست آن دلاور نمیرسد... پادشاهان نه به دشمن رحمی کردند و نه به دوست و همانان بودند که فرزندان و برادران و عموزاده های خود را هم یا کشتند یا کور کردند یا مقطوع النسل ساختند!
برای ما ایرانیها مغول و تاتار نماد وحشت هستند. من تا به امروز افتخار آشنایی با یک مرد مغول را نداشته ام ولی یک بار افتخار آشنایی با یک خانم تاتار از روسیه را در لندن داشتم که شنیدن قومیتش برایم دهشتناک بود. با این حال، او یک آدم عادی بود، اتفاقا یک مسلمان سنی مذهب خیلی مهربان و متدین که به محض رسیدن وقت اذان از جمع جدا و در همان گوشه (محوطه دانشگاه یا کنار خیابان یا وسط پارک...) نمازش را میخواند. از مغول های امروزی چیزی ندیده ام ولی به نظر میرسد که یک قوم ساکت و آرام هستند که با صلح و آرامش عمر میگذرانند و محور هیچگونه تنش و جنگی هم نیستند. اگر تاریخ را دوباره بخوانید شاید شما هم با من موافق باشید که ایرانیها بودند که چنگیز را چنگیز کردند. او بنای دوستی داشت و به سلطان محمد خوارزمشاه نوشت: من بر طلوع آفتاب حکومت میکنم (بر مشرق زمین) و تو بر غروب آفتاب (بر مغرب زمین) و شایسته است که بنای دوستی با هم بگذاریم. این سخن بر سلطان محمد سخت گران آمد (ظاهرا به خاطر سوء برداشت از نحوه نوشتن چنگیز) و دستور داد تا فرستادگان او را (که برخی برای حسن نیت از بازرگانان مسلمان انتخاب شده بودند) بکشد و چنگیز را به جانمان بیاندازد. همین بود که مغول های ترمز بریده نه تنها ایران بلکه بین النهرین و بخشی از اروپا و... را هم به اشغال خود درآورند.