۰۸ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۴:۵۹
تعداد بازدید: ۳۹۰۲۳
رایج‌ترین اشتباهی که طی چند روز اخیر به‌طور مداوم تکرار می‌شود، اشاره به «اوکراین هسته‌ای» و خلع‌سلاح اتمی این کشور به‌عنوان ضربه‌ای بزرگ بر امنیت این کشور است. احتمالا علت اصلی هم توئیت یکی از نمایندگان مجلس اوکراین است. اما مساله‌ای که به‌راحتی توسط کاربران فضای مجازی و حتی برخی دوستان متخصص به‌شدت نادیده انگاشته می‌شود، تعلق توان و سلاح اتمی اوکراین به نظام شوروی و مسکو است.
کد خبر: ۱۰۴۱۶

پایگاه خبری تحلیلی خطوط : آغاز جنگ در اوکراین و عملیات ارتش روسیه علیه مواضع ارتش این کشور باعث شده باردیگر مسائل مرتبط با حوزه شوروی سابق در رسانه‌ها، فضای مجازی و حتی محافل علمی برجسته شود. در این میان برخی نیز به‌دنبال مشابه‌سازی از وقایع اوکراین بوده و احتمال تکرار چنین جنگی را علیه کشور‌های دیگر نیز بالا می‌دانند. به همین دلیل نیز مباحثی درباره پشیمانی اوکراین از تحویل سلاح‌های هسته‌ای خود به روسیه در دهه ۱۹۹۰ میلادی در افکار عمومی از اهمیت برخوردار شده است. بررسی و قضاوت درباره چنین موضوعات مهمی، اما درحالی صورت می‌گیرد که مسائل مرتبط با این جنگ از پیچیدگی‌های بسیاری برخوردار است. در همین راستا به شفاف‌سازی مهم‌ترین موضوعات مطرح‌شده پیرامون اوکراین پرداخته شده است.

۱ -اوکراین هسته‌ای

رایج‌ترین اشتباهی که طی چند روز اخیر به‌طور مداوم تکرار می‌شود، اشاره به «اوکراین هسته‌ای» و خلع‌سلاح اتمی این کشور به‌عنوان ضربه‌ای بزرگ بر امنیت این کشور است. احتمالا علت اصلی هم توئیت یکی از نمایندگان مجلس اوکراین است. اما مساله‌ای که به‌راحتی توسط کاربران فضای مجازی و حتی برخی دوستان متخصص به‌شدت نادیده انگاشته می‌شود، تعلق توان و سلاح اتمی اوکراین به نظام شوروی و مسکو است. اوکراین مستقل از مسکو به توان و سلاح هسته‌ای دست نیافته بود. درواقع پس از فروپاشی شوروی، روسیه نمی‌خواست تسلیحات استراتژیک خود را در اوکراین رها کند؛ به‌خصوص که اوکراین با حمایت‌های آمریکا و اروپای غربی استقلال یافته بود و حتی یلتسین رئیس‌جمهور وقت روسیه (با آن سابقه اعتماد بی‌جا به غرب) نمی‌توانست پذیرای یک تهدید اتمیِ تحت‌حمایت غرب، درست در آن طرف مرز‌های غربی خود باشد. فارغ از این، موازنه هسته‌ای بین اوکراین و روسیه نه‌تن‌ها موجودیت و امنیت اوکراین را تضمین نمی‌کرد و نمی‌کند، بلکه آن را وارد چیزی شبیه به «تله توسیدید» می‌کرد تا جایی‌که ممکن بود موجودیت و تمامیت ارضی اوکراین زیرسوال رود.

در این دام، کشوری که قدرت کمتری دارد شروع به موازنه با کشور قدرتمند می‌کند. درمقابل نیز کشور قدرتمند دو امکان اصلی را می‌تواند دنبال کند: یا متقابلا دست به موازنه خواهد زد و قدرت خود را افزایش خواهد داد که همین امر منجر به بی‌اثرشدن موازنه کشور ضعیف‌تر می‌شود یا برای جلوگیری از شکل‌گیری تهدیدی بزرگ‌تر مستقیما وارد جنگ با کشور ضعیف خواهد شد که طبیعتا کشور ضعیف توان جنگیدن با کشور قوی‌تر را ندارد.

۲- استقلال از شوروی و روسیه

شوروی دقیقا به همان اندازه که در سیاست داخلی و خارجی مرکزگرا بود، در اقتصاد نیز به همین سیاست پایبندی داشت. اصلی‌ترین امکانات و توانمندی‌ها دراختیار مسکو و سن‌پترزبورگ بود و اگر در مناطق غربی یا شرقی هم توسعه‌ای صورت می‌گرفت در خدمت مرکز پیش می‌رفت. در اواخر عمر شوروی، کشور‌های اروپای‌غربی و ایالات‌متحده بزرگ‌ترین مشوق‌های جمهوری‌های شوروی برای جدایی از مسکو بودند، اما مشکل آنجا بود که پس از فروپاشی شوروی نیز امکانات و توانمندی‌ها همچنان وابسته به مرکز باقی ماند و بازهم کشور‌ها مجبور به الصاق خود به روسیه شدند. همین امر باعث شد روند استقلال این کشور‌ها درست شکل نگیرد و هنوز هم حاکمیت ملی بعضی از آن‌ها زیرسوال است. در این میان برخی مثل اوکراین تصمیم گرفتند اروپا و آمریکا را جایگزین روسیه کنند. نتیجه آنکه نه اروپا و نه آمریکا تمایلی نداشتند تا در شراکت با اوکراین، دشمنی روسیه را برای خود بخرند و درمقابل نیز روسیه در‌های خود را بر اوکراین بازِ باز نکرد. درنتیجه اوکراین تنها ماند. درواقع کی‌یف نیاز‌هایی داشت و دارد که جز مسکو کشور دیگری امکان رفع آن را ندارد؛ در مقابل مسکو نیز به‌دنبال دشمن در آن طرف مرز‌های خود نیست. از نظر برخی کارشناسان مسائل بین‌الملل جمهوری‌های شوروی مثل پیرمرد آزادشده از زندان شاوشنگ بودند؛ به آرزوی دیرینه‌شان برای آزادی دست یافتند، اما نه جامعه بین‌الملل پذیرای آنان بود و نه خودشان توان زیست در آن را داشتند.

۳ -سیاست «خارجِ نزدیک» روسیه

نگاه روسیه به کشور‌های استقلال‌یافته از شوروی منحصربه‌فرد است. روسیه آن‌ها را به چشم همسایه نگاه نمی‌کند بلکه به‌عنوان مناطق پیرامونی خود بر آن‌ها تسلط دارد. امنیت بین‌المللی و ملی روسیه در این کشور‌ها خط‌قرمز مسکو محسوب می‌شود و کرملین «اجازه» وجود تهدید خارجی در این مناطق را نمی‌دهد. بین این مناطق جمهوری‌های آذربایجان، گرجستان و اوکراین تمایل بیشتری به دوری از مسکو و نزدیکی به غرب دارند. مداخله روسیه در جنگ قره‌باغ، مساله اوستیا و آبخازیا، کریمه، لوهانسک و دونتسک به‌خوبی نمایانگر نگاه روسیه به این مناطق است. همچنین پاکسازی قرقیزستان از پایگاه نظامی آمریکا موید این است که تهدید در این مناطق برای مسکو به هر بهانه‌ای غیرقابل‌قبول است. گرجستان و اوکراین درصددند با الحاق به ناتو یا پذیرایی از نیرو‌های نظامی بین‌المللی از ظرفیت آن‌ها برای موازنه سازی با روسیه بهره ببرند. اما کشور‌های عضو ناتو نیز به نوبه خود تا زمانی‌که این کشور‌ها مسائل‌شان را با روسیه حل‌وفصل نکنند، اجاره عضویت در این سازمان را به آن‌ها نخواهند داد. روسیه هم هر زمان احساس کند ناتو یا ایالات‌متحده تهدیدی جدی در این کشور‌ها ایجاد خواهند کرد، بلادرنگ مانور قدرت خود در منطقه را آغاز می‌کند. جنگ اوستیا و جداسازی مناطق کریمه، لوهانسک و دونتسک از گرجستان و اوکراین نشانگر همین مساله است.

اوکراین بعد از استقلال بهترین دوره خود چه در مسائل اقتصادی، وضعیت داخلی، رابطه با غرب و چه در رابطه با روسیه را در دهه اول قرن جدید میلادی داشت که روابط خود با روسیه را در این برهه بازتعریف کرده بود. می‌توان گفت اگر انقلاب رنگی در سال ۲۰۰۳ در اوکراین شکل نمی‌گرفت تا امروز روابط بین دو کشور مسیر بهتری را طی می‌کرد و حتی اوکراین می‌توانست از ظرفیت اروپا و آمریکا نیز بیشتر استفاده کند.

۴- اوکراین و اوکراینی

استقلال از شوروی ریشه‌های هویتی-قومی پررنگ‌تری نسبت به ریشه‌های سیاسی داشت. اگر دقیق‌تر بنگریم مبنای مرز‌های جدید، تقسیم‌های قومیتی بود که البته به نزاع‌های قومیتی هم منجر شد. در این میان بلاروس و اوکراین کشور‌هایی بودند که بیش از مبنای قومیتی، مبنای سیاسی در جدایی آن‌ها از شوروی نقش داشت. مفهوم «روس» در تاریخ روسیه از همراهی دوک‌نشین‌های مسکو و کی‌یف شروع می‌شود و همواره تمام یا بخش قابل‌توجهی از سرزمینی که امروز اوکراین نامیده می‌شود تحت‌سیطره دولت روس کی‌یف، روسیه تزاری و نظام شوروی بوده است؛ برخلاف جماهیر آسیایی و قفقازی استقلال‌یافته از شوروی که «هویت روسی» نداشتند.

بقیه کشور‌ها بعد از استقلال حتی اگر در زمینه‌های اقتصادی، امنیتی، سیاست داخلی و سیاست خارجی به روسیه وابسته شدند، اما از نظر هویتی امکان مرزگذاری مشخص و پررنگی بین خود و مسکو را داشته و دارند؛ امکانی که اوکراین به اندازه بقیه جمهوری‌های استقلال‌یافته نداشته و ندارد و همین امر معضل بزرگی برای این کشور رقم زده است. حضور درصد قابل‌توجهی از روس‌تبار‌ها در اوکراین نیز این مساله را تشدید کرده است.

۵ -مانور قدرت

روسیه هرچند در سه دهه گذشته تعارضات قومی و جدایی‌طلبی را در مرز‌های خود کنترل کرده، اما کماکان دچار مشکلات اقتصادی است. جنگیدن علاوه‌بر هزینه‌های بین‌المللی همانند تحریم‌ها که برای روسیه به ارمغان خواهد آورد، هزینه‌های اقتصادی گزافی هم بر دوش دولت خواهد گذاشت. به دلایلی که گفته شد اوکراین هم وضعیت بدتری از روسیه دارد. تسخیر اوکراین علاوه‌بر این‌ها می‌تواند امکان رویارویی نظامی اروپا و روسیه را به همراه داشته باشد که قطعا موردنظر روسیه نیست. در دوره جدیدی از سیاست خارجی اوکراین، این کشور مجددا تصمیم گرفت از طریق درگیرساختن ایالات‌متحده، به‌خصوص در دوران ترامپ و کمک گرفتن از اروپا، موازنه جدیدی علیه روسیه شکل دهد. احتمالا تداوم مشکلات اقتصادی روسیه و تهدید‌های تحریمی علیه مسکو، غرب را به این جمع‌بندی رساند که ممکن است در شرایط تحت‌فشار بتواند مجوز ورود به اوکراین را از پوتین بگیرد. تنش‌های کلامی، اعلام مواضع اوکراین و آمریکا در این حوزه و چانه‌زنی‌ها برای محدود‌سازی روسیه در فضای بین‌المللی با هدف مقیدکردن مسکو بر بازتعریف روابط خود با آمریکا و اوکراین پوتین را بر آن داشت تا برمبنای همان سیاست‌هایی که ذکر شد به شکلی جدی‌تر به اوکراین اخطار دهد که پذیرای دشمن در همسایگی خود نخواهد بود؛ بنابراین انتظار نمی‌رود روسیه اوکراین را به خاک خود ملحق کند بلکه صرفا می‌خواهد تسلط خود بر شرایط را نشان دهد.

۶ -بازگشت آمریکا به سیاست پیشین «موازنه از راه دور»

موازنه خارجی احتمالا برگردان خوبی برای عنوان این سیاست باشد. طبق این سیاست ایالات‌متحده به‌طور مستقیم با رقیبان خود وارد موازنه نمی‌شود بلکه در محدوده این کشور‌ها یا در فضای بین‌المللی شرایطی را فراهم می‌آورد که دولت رقیب با سایر دولت‌ها یا نهاد‌های بین‌المللی وارد موازنه شود. برای مثال برخی شکل‌گیری ناتو را تحت‌تاثیر این سیاست می‌دانند. در جهان دوقطبی قرن بیستم، ایالات‌متحده به جای آنکه به‌تن‌هایی یا مستقیما وارد موازنه نظامی با شوروی شود، با ایجاد ناتو و دخیل‌سازی کشور‌های اروپایی توانست یک تهدید مضاعف و نزدیک‌تر برای شوروی ایجاد کند. منطقه‌گرایی و ایجاد اتحاد‌های چندگانه بین کشور‌ها یکی از شاخصه‌های این سیاست در قرن بیستم بود.

به نظر می‌رسد ایالات‌متحده در بازگشت به این سیاست تغییر مهمی نیز به عمل آورده است. در فضایی که واقع‌گرایی در نظام بین‌الملل پررنگ‌تر شده و نسبت به همگرایی و همکاری‌های چندجانبه اهمیت بیشتری پیدا کرده است، منطقه‌گرایی کنار گذاشته شده و تقویت یا تضعیف یک واحد سیاسی (دولت) در «محیط پیرامونی و دارای اهمیت استراتژیک» جایگزین آن شده است. نشانه‌هایی از این اتفاق را می‌توان در تضعیف دولت و استقرار طالبان در افغانستان یا تلاش برای تقویت دولت در اوکراین مشاهده کرد.

فارغ از شکل‌گیری یک تغییر بزرگ در سیاست خارجی ایالات‌متحده، نکته قابل‌توجه این است که آمریکا طی سال گذشته چین و روسیه را بار‌ها با استفاده از همین رویکرد تحت‌فشار قرار داده است. برخلاف گمانه‌زنی‌ها مبنی‌بر تغییر رفتار ایالات‌متحده پس از روی کارآمدن بایدن باید اذعان کرد آمریکا در این دوره هرچند کوتاه نشان داد سیاست‌های سابق خود را با جدیت بیشتری دنبال خواهد کرد، اما برای رسیدن به مقاصد خود از روش‌های دیگری استفاده خواهد کرد.

محمدعلی رئیس‌السادات، پژوهشگر حوزه بین‌الملل

برچسب ها: بررسی بحران اوکراین حمله روسیه به اوکراین اوکراین
ارسال نظر
آخرین اخبار